چکیده:
دانش روایت شناسی از مباحث جدید در حوزۀ ادبیّات است. میتوان روایت را مجموعهای از حوادث و رخدادها قلمداد کرد که زندگی انسان را تشکیل میدهد. از این نظرگاه، هر داستان را چه منظوم؛ چه منثور میتوان به مثابۀ روایتی دانست. از نظریّه پردازان مطرح در این زمینه آلژیرداس ژولین گرماس است که الگوی کنشی، زنجیرههای روایی و مربع معناشناسی حاصل مطالعات وی در زمینۀ ساختارگرایی و مطالعات ادبی است. در این پژوهش ابتدا به بررسی پیرنگ منظومۀ بلوچی هانی و شیمرید و در ادامه به تحلیل داستان بر اساس الگوی کنشگرگرماس پرداختهشدهاست. هدف از انجام این پژوهش مطابقت این اثر غنایی با الگوی ارائه شدۀ گرماس است. حاصل این پژوهش که بر مبنای توصیف و تحلیل و به شیوۀ کتابخانهای انجام گرفته است، نشان میدهد، داستان غنایی «هانی و شیمرید» از الگوی ساختاری و روایی قابل توجّه برخوردار است و در قالب نظریّۀ گرماس قابل بررسی و تحلیل است.
The knowledge of narratology is one of the new topics in the field of literature. Narrative Abstract: is a set of events that make up human life, and each story is a narrative of events, One of the leading theorists in this field is Algerdas Julien Garmas, whose action model, narrative chains and semantic square are the result of his studies in the field of structuralism and literary studies. The purpose of this study is to match this lyrical effect with the presented patterns of Garmas. The purpose of this study is to match this lyrical effect with the presented patterns of Garmas. The result of this research, which is based on description and analysis and has been done in a library manner, shows that the lyrical story of "Hani and Shimrid" has a significant structural and narrative pattern and can be studied and analyzed in the form of Garmas theory.
خلاصه ماشینی:
در اين پژوهش ابتدا به بررسي پيرنگ منظومۀ بلوچي هاني و شيمريد و در ادامه بـه تحليل داستان بر اساس الگوي کنشگرگرماس پرداخته شده است .
بحث اصلي روايت شناسي شيوه هاي مختلف بيان رويـدادها و تحليل ادبيّات روايي نظير رمان ، داستان کوتاه و حماسه اسـت (صـالحي ١٣٩٢: ١٩) و هـر کـدام از ايـن شيوه ها و روش ها، متن ادبي را از زاويه اي خاص بررسي و تدقيق ميکند.
براي فهم بسياري از واژه هـاي دشـوار از فرهنـگ بلـوچي بـه فارسي عبدالغفور جهانديده (١٣٩٦) و در بخش تحليل متن نيز از هاني و شيمريد محمّد انـور بيجـارزهي (١٣٩٠) استفاده شده است .
بيان مسئله و پرسش هاي تحقيق مسئلۀ پژوهش پيش رو اين است که الگوي کنش گر گرماس تا چه حدي ميتواند بر متون گويشي مثـل بلوچي نيز قابل انطباق باشد؟ نظريّۀ گرماس از کدام منظر ميتواند داسـتان هاي غنـايي کلاسـيک نظيـر منظومۀ هاني و شيمريد را نيز واکاود؟ ٢.
در مقالـۀ «روايت شناسـي داسـتان بـوف و زاغ در کليله و دمنه » از نبي لو (١٣٨٩) به روايت شناسي اين داستان از منظر گرماس پرداخته شده است .
در معناشناسي ساختار روايي گرمـاس واژة کنش گـر کـه برخـي آن را عامـل ترجمه کرده اند، جانشين واژة شخصيّت در ادبيّات يا نقد داستان شده است ؛ زيرا شخصيّت فقط بـه عامـل بشري اطلاق ميشود (شعيري ١٣٩١: ٨٢).
فرستنده / گيرنده و فاعل / هدف چهار کنشگري هستند که به نظر گرماس در برخي روايت ها ميتوان اين چهار کنشگر را فقط با دو کنشگر عرضه کرد (اسکولز ١٣٧٩: ٦٦).