چکیده:
امروزه تحقیقات متعددی جایگاه ویژه حسین بن حمدان خصیبی (م 346ق یا 358ق) را در شکلگیری و انسجام فرقه غالی نصیریه نمایانده، و از آرای غالیانه او در آثارش سریاش بحث کردهاند. ولی خصیبی در الهدایة الکبری عقاید نصیری را -مگر در بحث بابیت- کمتر به تصریح بیان داشته، و همین موجب شده برخی این اثر را پیراسته از غلو بدانند. نوشته پیش رو با بررسی تطبیقی میان روایات الهدایة و دیگر آثار نصیری پاسخگوی این پرسش است که آیا عقاید نصیری خصیبی در الهدایه نمود یافته است؟ در مقاله ضمنِ بیانِ مشابهتهای گسترده میان الهدایة و آثار اختصاصی خصیبی مانند الرسالة الرستباشیة، عقایدی چون ندای الوهیت امیرالمؤمنین (ع)، نامیرایی امامان، جایگاه خدایی شاهان ایران، حلول و تناسخ و خصوصاً در بخش مربوط به امامان در الهدایة نشانهیابی و رمزگشایی شده است. عمومی بودن کتاب الهدایه زمینه این پردهپوشی نسبی مؤلف بوده است. همچنین این پژوهش جایگاه روایات غیر غالیانه الهدایة را بیشتر تبیین میکند.
Nowadays numerous studies have shown Khasibi's special place in the formation of the Extremist sect Nusayriyyah, and have Analyzed Nusayri views in his works. Khasibi in Al-Hidaya Al-Kubra has not expressed Nusayri 's ideas less explicitly; except in the Babiat. this has led some Imami scholars to consider his book as a Imami Book and without Gholoww. This article, with a comparative study between the narrations of al-Hidaya and other Nusayri Books, shows that the Khasibi's Nusayri beliefs have been reflected in different sections of Al-Hidaya and even in the section of the Imams. So It explain the extensive similarities between al-Hidayah and Khasibi's secret works in Nusayriyyah such as Al-Risalah al-Rastbashiyyah, and identify and decipher Nusayri dogma in the booka text; such as the divinity of Imam Ali, the immortality of the Imams, the divine status of the persian kings, and transmigration. The generality of the book Al-Hidayah has led the author to cover his religion.
خلاصه ماشینی:
مؤّيد اين برداشت ، آن که خصيبي روايات غاليانه صريح و تأويل ناپذيري به همين طريقِ ابوالحسن علي بن عاصم الکوفي المحجوب دارد؛ از جمله در بابيت و معجزات محمد بن نصير (خصيبي، ٢٠٠٧م ، ٣٩٤؛ عصمۀالدولۀ، ٢٠١٦م ، ٤٥٢) و نيز روايتِ تحريف شده د يصاني (خصيبي، الهدايۀ، ١٤١٩ق ، ٢٥٧.
١ غاليان از ديرباز در تأويل داستانِ عبدالله بن سبا بر اين نکته تأکيد داشته و آن را دليل بر الوهّيت اميرالمؤمنين ميانگاشته اند (براي نمونه : کشي، ١٤٠٩ق ، ١٠٧؛ مقدسي، ١٤٣١ق ، ٥/ ١٢٥؛ ابن ابيالحديد، ١٤٠٤ق ، ٥/ ٦) و برخي قدما به نقد اين نگاه پرداخته اند (ابن بابويه ، ١٤٠٣ق ، ٣/ ١٥١) خصيبي خود در الرسالۀ بر اين نکته دست نهاده (خصيبي، ٢٠١٤م ، الرسالۀ، ١٦٦) و از آن الوهيت اميرالمؤمنين را نتيجه گرفته است (همان ، ١٦٨).
به ويژه که در برخي تحريرهاي روايت فقط نام پيامبر(ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) برده شده و به انبياء و اوصياء پيشين اشاره نشده است (ابن شاذان ، ١٤٠٧ق ، ١٤٠؛ ابن حمزه ، ١٤١٩ق ، ٦٦؛ حموي، ١٤٠٠ق ، ١/ ١٣٨) هم چنين ، در خبر رجعت منسوب به مفضل در الهدايۀ نيز عقيده حضور امامان در ادوار پيشين (شش کون ) آمده است (خصيبي، ١٤١٩ق ، ٤٣٤-٤٣٦) که با روايت بساط ، آثار سري خصيبي و انديشه هاي تناسخي مخمسه در هفت دور تناسخي تناسب دارد (خصيبي، ٢٠١٤م ، ٢٦٢-٢٥٩؛ اشعري قمي، ١٣٦٠ش ، ٥٩)، و مخالف آيات قرآن است (نک: اکبري، ١٤٠١ش ، بخش ٣-٤-٤).