چکیده:
با تفکر ماکیاولی، دریچهای تازه از سیاست به روی جهان گشوده میشود. و سنگ بنای آن جهان، استقلال و انسانمداری است. ماکیاولی نخستین متفکر سیاسی است که یا تعیین مفهوم سیاست به منزله عملکرد استراتژی قدرت، راه را برای نظریه سیاسی مدرن میگشاید. دو کتاب اصلی ماکیاولی شهریار و گفتارها میباشد. بررسی کتاب شهریار ماکیاولی سیاست را با دو مفهوم قدرت و قانون مشخص میکند. به همین دلیل او سیاستمداران را به ارتشی قوی و قانونی مدون توصیه میکند. ارتش قوی برای حفاظت از تمامیت ارضی و دفاع از مرزهای یک کشور و قانون مدون برای نگاه داشتن مردم و ایالتها در زیر یک پرچم واحد میباشد. او برای قانون مدون ابتدا مطالعه تاریخ و سپس استنتاجات صحیح ازحوادث را برای مورخان و سیاستمداران سفارش میکند. چون هر که تاریخ بداند مسلط بر اوضاع و احوال مردمان است. چراکه حوادث تاریخی معمولا تکرار شدنی هستندکتاب دیگر ماکیاولی یعنی گفتارها به منزله دستورالعملی مدون درخصوص شهریار یا رئیس جمهور میباشد. این مقاله در پنج فصل و نتیجهگیری به تاثیر نظریات ماکیاولی در سلوک سیاسی بعد از خود پرداخته است.
خلاصه ماشینی:
ماکياولي در مورد اين مفاهيم همچـون مفاهيم قرون وسطايي برخورد نکرد، بلکه به مثابه نماينده دوران جديـد کـه دوران نـوزايي بشر و مدرنيته است ، به انسـان ، اخـلاق و سياسـت نگريسـت .
در انديشه ماکياولي همانند ديگر انديشمندان دوران نوزايي قدرت ، حقوق ، قـانون و دولت همگي انسان مدارند؛ گويي پيوند زمين و آسمان گسسته است و بشر در عـالم وجـود به خود وانهاده شده تا تکيه بر خرد و تکاپوي بشر، خير و شر زندگي خود را دريابد و طرح جامعه و سياست دلخواه خود را دراندازد.
ماکياولي با تجربه عملـي در عرصه سياست و مطالعه تاريخ گذشتگان به ويژه تاريخ روم باستان و مقايسـه حـوادث و رويدادهاي آن با زمانه خود به اين نتيجه رسيد که برخلاف تصور رايج ، محـور اسـتقلال و حيات ملت ها و بقاي حکومت ها، شهرياران هستند نه اخلاق و فضايلي کـه از سـوي کليسـا تبليغ ميشود.
تا رنسانس ضوابط قانوني همگي ديني بودند و همه اين مجموعـه هـا در عين داشتن تفاوت هايي بسته به شرايط محله اي، شـباهت قابـل تـوجهي بـا هـم داشـتند و همين شباهتها بود که انديشمندان را به اتخاذ قوانين از اديان مختلف سوق داد؛ مانند قـوانين ممنوعيت همجنس گرايان براساس کتاب دوم عهد عتيق و همچنين منع زناي محسنه کـه از احکام يهودي، مسيحي و مسلمان اخذ شده اسـت .
فصل تمايز فلسفه ماکياولي با ماقبل خود اين اسـت کـه از نظـر ماکيـاولي مـردم مجبـور بـه مصلح شدن و انجام فضايل اخلاقي نيستند.