چکیده:
بحث اختیار در فلسفه اسلامی و فلسفه غرب از مباحث بنیادین فلسفه اخلاق و انسان شناسی است چرا که بدون در نظر داشتن اختیار بعنوان یک وجه تمایز اصلی انسان از سایر موجودات، آن دسته از افعال انسانی که در حیطه روابط او با دیگر انسانها تحقق می یابد را نمی¬توان فعل اخلاقی یا غیر اخلاقی تلقی نمود. براین اساس مطالعه تطبیقی این موضوع از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
کانت ذات معقول را دارای اختیار می¬داند. کانت ارادۀ انسان را اراده ای وابسته ولی ارادۀ خداوند را اراده ای مستقل می داند و برای پاسخ به شبهات مربوط به اختیار، حیطۀ عقل عملی را کارساز دانسته و عقل نظری را در این زمینه ناتوان می¬داند. ملاصدرا نیز انسان را مختار دانسته و اختیار او را در جهت حرکت نفس از مرتبه جسمانی به مرتبه تخلق به اخلاق و به مقصد رسیدن در اعلی مرتبه انسانی یعنی تجرد می داند. نتایج تحقیق نشان می دهند که اختیار همانگونه که در فلسفه اخلاق کانت مهمترین جایگاه در انجام تکالیف انسانی دارند و در آن نتایج کار مطرح نیستند، همین موضوع در فلسفه اخلاق ملاصدرا قابل گفتگو و تطبیق است زیرا ملاصدرا اختیار را برای کسب فضایل عقلانی در انسان مطرح می کند و بنابراین در آن اموری نظیر پیامدها و سودانگاری مطرح نیست.
خلاصه ماشینی:
com تاريخ دريافت : ١٤٠١/٧/٢٦ پذيرش نهايي: ١٤٠١/١٠/٢٥ طرح مسأله داوري در باره اخلاقي بودن برخي از افعال انسـان بـدون نحـوي از اثبـات اختيـار يـا اراده آزاد امکان پذير نيست بر اين اساس هر گونه بحث فلسفي در باره اخلاق نيز فقـط از رهگذر اثبات يا پيش فرض گرفتن اختيار امکان پذير خواهد بـود.
کانت اراده آزاد را به عنوان يکي از ارکان فلسفه اخلاق خويش قرار داده است و بـا در نظر گرفتن تمايز ميان انسان به عنوان پديدار و انسـان بـه عنـوان ذات معقـول ، انسـان بـه عنوان يک ذات معقول را داراي اختيار ميداند.
هر فعلي که از فاعلي صادر شود و با آن فاعل منافي نبوده باشد، مراد آن فاعل است ، پس تمام اشياء مراد واجب الوجودند و اين همان مراد خالي از غرض و هدف اسـت ، بـراي ايـن کـه غرض و هدف در رضاي او به صدور اين اشياء اين است که مقتضاي ذات او که معشوقش است مي باشد، پس رضاي او به صدور اشياء براي ذاتش مي باشد، بنابراين غايت در فعل او ذاتش مي باشد" (همان :٣٠٥،١٣٩٢) مي دانيم که مختار کسي است که فعلش به ارادة خودش انجام گيرد ولـي نمـي تـوان گفت که اراده اش به ارادة خـودش باشـد و گرنـه بايـد بپـذيريم کـه اراده اش عـين ذاتـش نيست .
بـا انتسـاب فعل انسان به نفس او چون نفس وي قائم به ذات نبوده و از ارادة خداوند،نشأت مـي گيـرد در نتيجه فعل او نيز بلحاظ وجودي از مشيت الهي سرچشمه مي گيرد، بعبارت ديگـر بـدون اذن تکويني خداوند هيچ فعلي متحقق نخواهد شد حتي افعالي که فاعل از نظر تشـريعي در انجام آنها مأذون نيست يعني افعـالي کـه از حيطـه فعـل اخلاقـي خارجنـد،بلحاظ وجـودي تحققشان نيازمند اذن تکويني خداوند است .