چکیده:
إن الوجهة مقولةٌ دلاليةٌ تعبّرعن أسلوبٍ يستعمله المتكلم للتعبير عن موقفه الشخصي في السياق التداولي المحدد ترد عامةً مدلولاً عليها بفعلٍ وجهيٍ أو وجه الفعل أو عنصرٍ من العناصر الجهية في إطارٍ زمنيٍ خارجيٍ. فثمة تناوباتٌ صيغيةٌ وأدواتٌ ومكوناتٌ تدخل علي الفعل وتؤدي إلى نسقٍ جهي. لقد تركز معظم محاولات النحاة القدامی لدراسة الفعل ومكوناته على الطابع البنيوي للكلمة على حساب السياق. وعليه أهملوا دراسة الجهة الزمنية للفعل من جهة والتمييز في العلاقة بين الدلالة المجردة والدلالة السياقية في وجه الفعل وزمنه وجهته من جهة أخرى حيث درسوا الفعل وزمنه دراسةً بنیویةً نمطیةً دون الإشارة إلى وجه الفعل وجهتة، مما يحثُّ الكتَّاب على تحدید وجه الفعل، وزمانه، وجهته في ضوء رؤیةٍ تداولیةٍ غیر نمطیةٍ، ومن هنا يسعى هذا البحث أن يضع في الاعتبار أوّلاً المكوّنات الموضوعة والملحقة بالأفعال في النظام الدّلالي الدّاخلي للجملة وفي الثاني الظّروف التّداولیة المحيطة بها ومدى العلاقة بين الدلالة المجردة والدلالة السياقية. يستهدف هذا البحث دراسةً نظريةً تقابليةً للوجه والزمن والجهة من منظورٍ دلالي تداولي في اللغتين العربية والفارسية في ضوء المنهج الوصفي التحليلي. كما يحاول لكيفية تمثيل أنماط المقولات أعلاه في اللغتين آخذاً المنحى الوظيفي واستناداً إلى أمثلةٍ منتقاةٍ من النصوص المعاصرة. وتدلّ نتائج الدراسة علی اشتراك اللغتين في الوجوه البيانية وغير البيانية والجهة والزمن لديهما في إطار السياق الصرفي العام الذي يصاحب الفعل إلّا أنّ ثمةَ اختلافاتٍ بنیویةً دلالیةً في نوعیة تمثّل المقولات المذكورة أعلاه فيهما، وتعارضاتٍ في دلالاتها التداولیة وجهةً وزمناً وجهةً في كثیرٍ من الأحیان ممّا يجعلها تنبئ عن عدم التّطابق الصّرفي الدّلالي من جراء المؤشرات النّحوية والسّياقية المصاحبة للنص وبما أن العناصر المعنية أعلاه في هذا المقال من مقومات فعلية أساسية، وبالنظر لعلاقة كل منها بالزمان والصيغة والأسلوب والتلفظ، فمن الضروري تطبيق منهج وظيفي يدرسها دراسة معمقة تفاديا للخلط بين المفاهيم مما كان عليه في السابق.
وجهیت ، به عنوان یک مقوله معنایی ، بیانگر نیت و نگرش گوینده در مورد وضعیتی مشخص در بافتی کاربردشناختی است . در این راستا، برخی مقولات مانند وجه فعل ، افعال و عناصر وجهی به کار گرفته می شوند تا نظامی وجهی را پدید اورند. پژوهش های نحویان سنتی در خصوص فعل و عناصر مرتبط با ان ، عمدتا بر رویکردی ساختارگرایانه متمرکز بوده است .
لذا، با عدم بررسی بافت کاربردشناختی زمان فعل ، تمایزی میان رابطه بین صورت و نقش معنایی در مقولات نحوی مانند وجه فعل ، زمان و نمود قايل نشدند. بدین ترتیب ، فعل و زمان بر اساس رویکردی صرفی و بدون اشاره به وجه و نمود بررسی می شد. امری که نویسندگان را بر ان داشت تا وجه فعل ، زمان و نمود ان را بر اساس رویکردی نقش گرایانه و کاربردشناختی بررسی کنند. این پژوهش می کوشد اولا مولفه های وجهی افعال را در ساختار معنایی درونی جمله ، ثانیا بافت وجهی درباره ان و ثالثا میزان رابطه بین معنای صوری و نقش معنایی را در بافت بررسی کند. این مقاله همچنین ، ضمن پژوهش نظری و تطبیقی وجه ، بامطالعه کاربردشناختی زمان ، نمود و وجه فعل بر اساس نمونه های برگزیده از متون معاصر، در پی تحلیل و بازنمایی مقوله های یادشده در زبان های عربی و فارسی است . روش اتخاذشده توصیفی تحلیلی است . نتایج تحقیق نشان داد: دو زبان در وجوه اخباری و غیر اخباری ، نمود و زمان بر اساس چهارچوب صوری و ساختاری اشتراک دارند. باوجوداین ، ناهمگونی معنایی ناشی از شاخص های دستوری و بافتی در متن فراوان است . با توجه به رابطه هر یک از عناصر یادشده با یکدیگر و نظام فعلی ، و به جهت جلوگیری از خلط بین مفاهیم مانند گذشته ، رویکردی کاربردی اعمال گردیده و به تفصیل پرداخته شده است .
Modality as a semantic category expresses the method that the speaker chooses to express his position in a specific context. In this regard, some verbs and modal elements create this modal system. The research of traditional grammarians about the verb and its components was mainly focused on structural elements. Therefore, on the one hand, they neglected to examine the temporal aspect of the verb, and on the other hand, they failed to distinguish the relationship between the structural meaning and the meaning based on the context in categories such as mood, tense, and aspect. Therefore, the verb and tense of the verb were studied with a modularity approach without referring to the context of the verb and its form, which prompted the authors to study the mood, tense, and aspect based on a non-modularity approach. Using the theoretical and applied research of aspect, tense, and mood based on a descriptive and applied analytical approach in Arabic and Persian languages, this article tries to show the patterns of representation of the aforementioned categories in the two languages based on selected examples from contemporary texts. The results of the research showed that the two languages share indicative and subjunctive moods, aspects, and tenses based on structure. Nevertheless, the semantic heterogeneity caused by the grammatical and contextual indicators in the text is considerable. Therefore, according to the relationship of each of the above-mentioned elements with each other and the current system, and to avoid confusion between concepts like before, a practical approach has been applied and studied.