چکیده:
فیلسوفان مسلمان، نخست معقولات را به دو دسته معقولات اولی و معقولات ثانیه تقسیم کردهاند. خود معقولات ثانیه نیز با توجه به تفاوت منشا انتزاع برخی مصادیق آنها از برخی دیگر، بعدها به دو قسم معقولات ثانیه منطقی و معقولات ثانیه فلسفی تقسیم شدهاند. حکمای پیرو مکاتب مختلف، درباره کیفیت دستیابی به معقولات اولی راهکارهایی را ارائه دادهاند. اما درباره فرایند دستیابی به معقولات ثانیه (بهخصوص معقولات ثانیه فلسفی)، طرح خاصی ارائه نشده است. بهظاهر، علامه طباطبایی نخستین کسی است که درباره فرایند دستیابی به تمام معقولات (بهخصوص معقولات ثانیه فلسفی)، طرح خاصی ارائه داده است. در این مقاله، با روش تحلیلی ـ توصیفی، ضمن اشاره به تاریخچه بحث از کیفیت دستیابی به معقولات، دیدگاه علامه طباطبایی را مورد بررسی و نقد قرار دادهایم و در نهایت، نظر مورد قبول خود را بیان کردهایم. هدف مقاله این است که نشان دهد طرح علامه طباطبایی درباره کیفیت دستیابی به معقولات (بهخصوص معقولات ثانیه فلسفی) تام نیست و نظر صحیح همان طرح صدرالدین شیرازی است که با توجه به حقیقت قوه واهمه و گستره آن بیان شده و در آثار برخی محققین به شهود عقلی موسوم است. فیلسوفان مسلمان، نخست معقولات را به دو دسته معقولات اولی و معقولات ثانیه تقسیم کردهاند. خود معقولات ثانیه نیز با توجه به تفاوت منشا انتزاع برخی مصادیق آنها از برخی دیگر، بعدها به دو قسم معقولات ثانیه منطقی و معقولات ثانیه فلسفی تقسیم شدهاند. حکمای پیرو مکاتب مختلف، درباره کیفیت دستیابی به معقولات اولی راهکارهایی را ارائه دادهاند. اما درباره فرایند دستیابی به معقولات ثانیه (بهخصوص معقولات ثانیه فلسفی)، طرح خاصی ارائه نشده است. بهظاهر، علامه طباطبایی نخستین کسی است که درباره فرایند دستیابی به تمام معقولات (بهخصوص معقولات ثانیه فلسفی)، طرح خاصی ارائه داده است. در این مقاله، با روش تحلیلی ـ توصیفی، ضمن اشاره به تاریخچه بحث از کیفیت دستیابی به معقولات، دیدگاه علامه طباطبایی را مورد بررسی و نقد قرار دادهایم و در نهایت، نظر مورد قبول خود را بیان کردهایم. هدف مقاله این است که نشان دهد طرح علامه طباطبایی درباره کیفیت دستیابی به معقولات (بهخصوص معقولات ثانیه فلسفی) تام نیست و نظر صحیح همان طرح صدرالدین شیرازی است که با توجه به حقیقت قوه واهمه و گستره آن بیان شده و در آثار برخی محققین به شهود عقلی موسوم است.
Muslim philosophers initially divide the intelligibles into two types; the primary intelligibles and the secondary intelligibles. The secondary intelligibles, based on the difference in the source of abstraction of some of its referents from others, further divide into two types: logical and philosophical types. The philosophers, adhering to different schools of thought, have suggested solutions to the state of attaining the primary intelligibles. But regarding the process of attaining the secondary intelligibles (especially the philosophical type), no specific scheme has been offered. Apparently, Allamah Tabataba’i is the first one to offer a specific scheme with regards to the process of attaining all the intelligibles (especially the philosophical secondary intelligibles). This paper follows the descriptive analytical approach. While pointing to the background of the discussion on the mode of attaining the intelligibles, the viewpoint of Allamah Tabataba’i is evaluated and critiqued, and eventually an accepted viewpoint of the author has been presented. The aim of this paper is to show that Allamah Tabatabai’s scheme with respect to the quality of attaining the intelligibles (especially the philosophical secondary intelligibles) is incomplete and the right viewpoint is the same scheme that is proposed by Sadruddin Shirazi and is explained according to the reality of faculty of estimation and its scope. In the works of some researchers, it is termed as intellectual witnessing.
خلاصه ماشینی:
هدف مقاله این است که نشان دهد طرح علامه طباطبایی درباره کیفیت دستیابی به معقولات (بهخصوص معقولات ثانیه فلسفی) تام نیست و نظر صحیح همان طرح صدرالدين شيرازي است که با توجه به حقیقت قوه واهمه و گستره آن بیان شده و در آثار برخی محققین به شهود عقلی موسوم است.
نکته قابل تأمّل این است که معقولات ثانیه فلسفی چگونه در ذهن حاصل میشوند؟ اگر مفاهیمی نظیر وجود، وحدت، علّیّت، مغایرت، امکان و امثال آن از راه حواس ظاهری وارد ذهن نشدهاند، انسان چگونه و از چه راهی به این دسته مفاهیم دست یافته است؟ اگر گفته شود این مفاهیم نیز همچون مفاهیم منطقی، پس از پیدایش مفاهیم ماهوی در ذهن هویت پیدا میکنند و آنگاه از آنها انتزاع میگردند، در این صورت فرقی با مفاهیم منطقی نخواهند داشت.
ایشان در کتاب نهایة الحکمة از بین انبوهی از مفاهيم فلسفی فقط به تحلیل کیفیت دستیابی به دو مفهوم وجود و عدم پرداخته و سپس با بیان عبارت «ثم تنتزع من مصاديقه صفاته الخاصة به ـ كالوجوب و الوحدة و الكثرة ـ و القوة و الفعل و غيرها» (همان، ص257)، بدون اینکه به فرایند شکلگیری سایر مفاهيم فلسفی اشاره کند، انتزاع آنها را از مصادیق خارجی وجودْ ممکن دانسته است.
این اشکال نسبت به جوهر، عرض، علت، معلول، وحدت، کثرت، مغایرت و امثال آنها از معقولات ثانیه فلسفی نیز وارد است؛ زیرا مطابق معیار علامه، انسان محکی ایندسته مفاهیم را ابتدا در ذهن و یا در نفس خود بهنحو حضوری تجربه میکند و آنگاه به مصادیق خارجی حمل میکند.