چکیده:
یکی از نظریات مطرحشده در مباحث معرفتشناسی حکمت متعالیه، «معلوم بالعرض اول بودن صورت علمیه و معلوم بالعرض دوم بودن معلوم خارجی» است. براساس این نظریه، «علم» امری وجودی و معلوم بالذت است و صورت علمی یا ذهنی، امری ماهوی و معلوم بالعرض است. همچنین معلوم خارجی که بهواسطه صورت علمی ادراک میشود، معلوم بالعرض دوم است. با تبیین این نظریه، مشخص میشود که این نظریه دارای اشکالات بنایی و مبنایی است؛ زیرا: اولاً با فرض اینکه صورت علمیه بهعنوان امری ماهوی پذیرفته شود، به دلیل اینکه وجود تنها واسطه در ثبوت ماهیت است (نه اثبات) و نیز به دلیل اینکه ملاک انطباق علم بر معلوم، وجود برتر علم است نه اتحاد ماهوی، مشخص میشود که نه صورت علمیه معلوم بالعرض اول است و نه معلوم خارجی معلوم بالعرض دوم. ثانیاً با اثبات وجودی بودن صورت علمیه، اساس نظریه از بین میرود. معلوم بالذات بودن صورت علمیه مورد تصریح ملاصدرا است.
One of the theories presented in transcendent philosophy’s epistemology is that “the cognitive form is considered as the first object known by accident and the external object of knowledge is considered as the second object known by accident”. According to this theory, “knowledge” is an existential entity and an object known by essence. The cognitive form or the mental image is an essential entity (a quiddity) and an object known by accident. Likewise, the external object of knowledge that is perceived through the cognitive form is the second object known by accident. By elaborating this theory, it could be realized that this theory has structural as well as fundamental problems. Firstly, because, if the cognitive image is accepted as an essential entity (a quiddity) due to the fact that existence is only a mediator of subsistence for quiddity (and not the mediator of establishment) and also due to the fact that the criterion for conformity of knowledge with the known object is knowledge’s superior existence (and not the unity of quiddity), it can be realized that neither the cognitive form is the first object known by accident nor the external object of knowledge is the second object known by accident. Secondly, by proving the cognitive image as an existential object, the basis of this theory collapses. The cognitive form is the object known by essence, as asserted by Mulla Sadra.
خلاصه ماشینی:
با تبیین این نظریه، مشخص میشود که این نظریه دارای اشکالات بنایی و مبنایی است؛ زیرا: اولاً با فرض اینکه صورت علمیه بهعنوان امری ماهوی پذیرفته شود، به دلیل اینکه وجود تنها واسطه در ثبوت ماهیت است (نه اثبات) و نیز به دلیل اینکه ملاک انطباق علم بر معلوم، وجود برتر علم است نه اتحاد ماهوی، مشخص میشود که نه صورت علمیه معلوم بالعرض اول است و نه معلوم خارجی معلوم بالعرض دوم.
برای بررسی انتقادی این نظریه و کشف حقیقت در مورد معلوم بالذات و بالعرض با پرسشهایی روبهرو هستیم؛ از جمله اینکه با توجه به مبانی حکمت متعالیه، آیا هنوز صورت علمیه نقش وساطت میان نفس و معلوم خارجی را بازی میکند؟ آیا میان صورت علمیه با صورتی که در مقابل ماده مطرح میشود، ارتباطی وجود دارد؟ اگر ارتباط وجود دارد، با توجه به وجودی بودن (و ماهوی نبودن) صورت در حکمت متعالیه میتوان گفت صورت علمیه حقیقتی ورای وجود علم نیست؟ باز در همین رابطه میتوان پرسید که آیا با توجه به اینکه در حکمت متعالیه هم صورت و هم علم به حقایقی که "ماهیتها انیتها" هستند تعریف شدهاند، میتوان ارتباطی برقرار کرد؟ ممکن است از یک طرف با توجه به انطباق وجودی علم بر معلوم در حکمت متعالیه، نقش صورت علمیه را بهعنوان یک ماهیت آنچنان کاهش داد که حتی آن را واسطه برای علم به معلوم خارجی هم ندانست.
اما از طرف دیگر ممکن است با توجه به وجودی بودن صورت در حکمت متعالیه، صورت علمیه را با وجود علم یکی دانست و از این لحاظ آن را معلوم بالذات شمرد.