چکیده:
رشد انواع طنزهای ادبی، زبانی، داستانی با موضوعات فکری، فلسفی، اجتماعی و سیاسی از خصوصیات عصر سلجوقی است. در این عهد، از یکسو پادشاهان و اهل تصوف گرایش به جانبداری از فرهنگ عوام پیدا کردند و از سوی دیگر شاعران و نویسندگان، بهدلیل رشد سواد جامعه به ارتقای زبانی و ادبی هنر خود پرداختند و آثار دشواری پدید آوردند. از آن جایی که پادشاهان و عامۀ مردم ذهنیت سادهای داشتند، شاعران از عنصر طنز و داستانهای منظوم برای برقراری ارتباط با آنان استفاده کردند. در این میان انواع هزل و هجو نیز که از خواستههای مشترک شاهان و تودههای مردم بود بهعنوان یکی از انواع تفننها و تفریحات و نیز بهعنوان یک وسیلۀ داوری دربارۀ دوران، توجه شاعران و شاهان را به خود جلب کرد. کارکردهای دیگر هجو و هزل در این دوره عبارت است از: ابزار نشاندادن ناخرسندی شاعران از بیتوجهی حاکمان به هنر آنها، وسیلهای برای رقابت شغلی بین شاعران و نیز نشاندادن واقعیتهای روزگار، انتقاد از خساستها و تبعیضها و همچنین انتقامگیری از پدید آورندگان نابهسامانیها.
The development of all kinds of literary, linguistic, and fictional satires with intellectual, philosophical, social, and political topics is one of the characteristics of the Seljuk era. In this era, on the one hand, kings and Sufists tended to support the culture of the common people, and on the other hand, poets and writers, due to the growth of literacy in the society, improved their linguistic and literary art and created difficult works. Since the kings and common people had a simple mentality, poets used humor and poetic stories to communicate with them. In the meantime, all kinds of humor and satire, which were common demands of the kings and the masses of the people, as one of the types of fun and entertainment as well as a means of judgment about the era, attracted the attention of poets and kings. The other functions of satire in this period are: a tool to show the displeasure of poets with the inattention of rulers to their art, a tool for job competition between poets and also to show the realities of the times, criticism of mischief and discrimination, and also to take revenge on the creators of anarchy
خلاصه ماشینی:
آخر این قوم عادیان بودند, , که خود از نسلشان کسی بِنَماند , , (انوری، 1337: 618) در یکی از معدود اشعار به جا مانده از ابوسعید جرجانی، او به مقایسۀ سخاوتمندی و صلهدادن شاهان پیشین و شاهان «نوکیسه و نوکاسهی» دوران خود میپردازد و میگوید شاهان گذشته «احوال جهان، باطل و بازیچه شمردند» و «ره احرار سپردند» و «محنتزدگان را به کرم دست گرفتند»، امّا: ایشان همه رفتند و جهان جمله به مشتی, , زین ناکس و نامردم و نامرد سپردند هنگام طمع شوختر از گربه و گرگاند, , در وقت کرم شومتر از غَرچه و کُردند قومی همه نوکیسه و نوکاسه که از بخل, , نام کرم از نامۀ هستی بستردند ز آن قوم که ما دیدیم امروز کسی نیست, , گویی که به یکباره همه پاک بمردند این نیز عجبتر که هم از بخت بد ما, , با خود همه چیزی که برفتند ببردند , , (بهزادی، 1383: 77ـ78) انوری در شکایت از روزگار خود میگوید: عنصری گر به شعر می صله یافت, , نه ز ابناء عصر برتریای است نیست اندر زمانه محمودی, , ورنه هر گوشه صد چو عنصریای است , , (انوری، 1337: 568) او هم از نبود ممدوح شایسته شکایت دارد: خاطری چون آتشم هست و زبانی همچو آب, , فکرتی تیز و ذکایی رام و طبعی بیخلل ای دریغا نیست ممدوحی سزاوار مدیح, , وی دریغا نیست معشوقی سزاوار غزل , , (همان: 674) _ منجیک ترمذی شاعر بزرگ «نیمۀ دوم قرن چهارم» «که بعد از دقیقی در دربار چغانیان به سر میبرده و مدّاح آنان» بوده (صفا، 1369، ج1: 424) و «در هجو و هزل» «سرآمد شاعران عهد خود شمرده» میشده و «به قول [رضاقلی خان] هدایت "کسی از تیرطعنش نرستی و از کمند هجوش نجستی"» (همان: 424)، هم از گویندگانی است که بارها از خساست بزرگان عصر خود نالیده و این خصلت را به رخ آنان کشیده است: گوگرد سرخ خواست ز من سبز من پریر, , در پیشش ار نیافتمی روی زردمی خود سهل بود سهل که گوگرد سرخ خواست, , گر نان خواجه خواستی از من، چه کردمی (ترجمانالبلاغه: 113؛ به نقل از: صفا، ج1: 425؛ حلبی، 1377: 402؛ بهزادی اندوهجری، 1383: 32) این شعر در دیوان سنایی نیز آمده است (سنایی، 1362: 1102).