چکیده:
تاریخ کلام امامیه در مسیر رشد و تعالی خود تا کنون مدارسی را پشت سر نهاده است که هرکدام نقش تحول آفرینی در بالندگی اندیشه کلامی امامیه داشته اند. همه باورها و بن مایه های اعتقادی شیعه در دو مدرسه نخستین (مدینه و کوفه) تکوین، تبیین و تثبیت شد. سپس میراث پیشین با دو رویکرد کلامی، در مدرسه قم و بغداد ، مدون و انتقال پیدا کرد. با افول قم و بغداد، یکی از مدارس سترگ شیعه که از جهت جامعیت، تنوع ونو آوری از مدارس سرآمد امامیه شد، مدرسه حله بود. مدرسه ای که علاوه بر ایجاد تحول در دیگر علوم اسلامی، خاستگاه تحولات عدیده با رویکردهای متفاوت دراندیشه کلامی شیعه گردید. در آن میان تنها رویکرد فلسفی کلامی بود که توسط محقق طوسی بیشتر مورد توجه قرار گرفت ، دیگر رویکردها در شعاع رویکرد غالب فلسفی کمتر به چشم آمدند. از این رو این جستار برآن است، با مروری بر تحولات کلامی مدرسه حله از پیشینه، نو آوری و روند شکل گیری یکی از رویکردهای کلامی که توسط علامه حلی بوجود آمد ودر نگاه به حله مورد توجه بایسته قرار نگرفت، سخن گوید و نقش آن در تحول آفرینی کلام امامیه را بیش از پیش بنمایاند.
خلاصه ماشینی:
به نظر نگارنده اين سطور، رويکرد کلامي علامه حلي ظرفيتي فراتر از آنچه تـا کنـون درباره آن گفته اند ويا شهرت يافته اسـت ، دارد، بايـد بـه آراء وانديشـه هـا، روش ، آثـار و نقش تحول آفرين او در کلام اماميه به صورت مستقل ومتمايز از ديگـر رويکردهـا بـيش از پيش مورد توجه قرار گيرد، بويژه اگر بنا باشد از نقش تحول آفرين متکلمان حله در تـاريخ کلام اماميه سخن رود بايسته است از علامه حلي وشاگردان اوبه عنوان يک جريـان مسـتقل و شاخص در عداد ديگر جريانهاي تحول آفرين و تاثير گذار در کـلام اماميـه يـاد کـرد.
بنابراين چنانکه اشاره شد علامه حلي با استفاده از دست آوردهاي رويکردهاي قبل از خود در مدرسه حله (کلام ، فلسفه ، نقل ) آثـارکلامي متنـوعي فـراهم آورد کـه در مجمـوع آنها سر نخهايي از استدلالهاي کلامي ، فلسفي ونقلي وجود دارد و به تناسـب در هـر کـدام يک رويکرد نمود بيشتر پيدا کرده است ، در کتابهـاي «کشـف المـراد»، «کشـف الفوائـد»، «انوار الملکوت »، «مناهج اليقين »، «تسليک النفس إلي حظيـرة القـدس »، «معـارج الفهـم فـي شرح النظم »، «نهج الحق و کشف الصدق » غلبه با روش عقلي اعم از کلامي وفلسفي اسـت ، در کتاب «کشف اليقين في فضائل اميـر المـومنين » غلبـه بـا روش نقلـي اسـت ، و در آثـاري ماننـد: «منهـاج الکرامـۀ» و «الألفـين » تلفيقـي از روش عقلـي و نقلـي مشـاهده مـي شـود ( سليماني،زارعي، سبزي، ١٣٩٥: ص ١٤٧-١٦٥) والبته از آن رو که اوصـاحب اجتهـاد و نظـر در علوم مختلف بوده در بسياري موارد به نقد هر يک از کـلام وفلسـفه ونقـل نيـز پرداختـه است (عباسي حسين آبادي،١٣٩٥ :٥-٢٢) وچنانکـه گفتـه شـد ادبيـات وخـط فکـري او در آثارشاگردان و پيروانش نيز نمود دارد( سبحاني ورضايي،١٣٩١: ١١١-١٣٨)، بنـابراين نمـي توان خط فکري متکلمان پس از محقق طوسي را با ديگـر جريانـات کلامـي قبـل از علامـه همداستان دانست ، زيرا در آثار آنها نيز روش تلفيقي وجود دارد( عشرتي،١٣٩٩: ٣٥-٤١).