چکیده:
هدف پژوهش: تبیین و بررسی شخصیت عارف بزرگ شیعه آخوند ملافتحعلی سلطانآبادی از منظر بزرگان و علمای شیعه می باشد.
روش پژوهش: مروری و به صورت مطالعه اسنادی و کتابخانه ای می باشد.
نتیجه گیری: یکی از برجسته ترین شخصیتهای عرفان شیعی که از شهر اراک و استان مرکزی برخاسته و در عصر خود پرچمدار طریقت و سیر و سلوک اصیل الهی و عرفان شیعی بوده است، آخوند ملا فتح علی سلطانآبادی، شیخ عالم جلیل و مفسر بی بدیل قرآن، عالم ربانی و ابوذر ثانی و مخزن اخبار و تفسیر آیات قرآن، چنان جایگاهى نزد بزرگان دین داشت که مراجع بزرگ آن زمان، نهایت تکریم را از وى به عمل مى آوردند. ملافتحعلی سلطان آبادى در تفسیر قرآن تبحر خاصى داشت. گاهى براى برخى آیات، معانى متعددى بیان مى کرد که علماى ممتاز آن را تفسیر تازه مى دانستند. آخوند ملافتحعلی سلطان آبادی در راه احیای معارف قرآن و اهل بیت (ع) و پرورش و هدایت دهها تن از شیفتگان و عاشقان فرهنگ اهل بیت (ع) تلاشهای فراوانی داشته است. ایشان باتوجه به اینکه مربى شایسته اخلاق و استاد معرفت و عرفان بود و معمولا اهل این رشته به تربیت نفوس و مسائل فردى و معنوى مى پردازند از خدمت به مردم و اهتمام به مسائل اجتماعى و توجه به آبادى و آبادانى غافل نبود. وی مردی قناعت پیشه و همیشه فردی آرام بوده است و از همگان به نیکی یاد میکرده است. آخوند سلطان آبادى با اینکه به خاطر خلوص نیت، تواضع و کمال معنوى و روحانى، امتیازات علمى و عملى و مقامات عالیه خویش را مخفى نگه مى داشت، و تلاش مى نمود که ابعاد بلند شخصیت علمى و معنوىاش علنى نگردد، بزرگان و شخصیت نگاران متعهد گوشههایى از منزلت آن رادمرد الهى را به قلم آوردهاند.
خلاصه ماشینی:
١- خبــري از آينــده : مرحــوم ســيد محمــود لاري کرمانشــاهي از قــول ســيد عبــاس لاري مــي گويد که شيخ عبدالله مازندراني با گاري بـه کـاظمين مـي رفـت و مـن هـم مـي خواسـتم بـا او بـروم ، آخوند ملافتحعلي مرا فرمود کـه مـن رفـتن شـما را بـا ايشـان صـلاح نمـي بيـنم و حرمـت و قـول او را حفظ کردم و چون به کاظمين رسـيدم ديـدم کـه حـاج شـيخ هنـوز نيامـده اسـت و سـرانجام بعـد از يک هفته بيامد و معلـوم شـد کـه گـاري وي در راه شکسـته و از بغـداد کسـي را آوردنـد بـراي تعميـر گاري وي و اين امر سبب تاخير وي بوده است (نيکي ملکي، ١٣٨٦:ص ٢٨٧).
٢- بــرو مــادر مــي شــوي: آيــت الله العظمــي آقــاي بهجــت فرمــود: زن و مــردي بچــه دار نمــي شدند به سامرا رفتند زن مي خواست نزد آخونـد ملافتحعلـي بـرود تـا ايشـان دعـا کنـد بچـه دار شـود شوهرش مخـالف بـود و بـالاخره زن نـزد آخونـد رفـت و اظهـار داشـت : دوازده سـال اسـت کـه بچـه دار نشــديم شــما عنــايتي و دعــايي بفرماييــد ايشــان فرمــود: بــا وجــود ايــن دو امــام بزرگــوار ( امــام هادي (ع ) و امـام حسـن عسـگري (ع )، مناسـب نيسـت مـن بخـواهم شـما از آن بزرگـواران بخواهيـد زن دوباره گفت آخوند هـم مثـل قبـل جـواد داد.
مـن بـا خـدا اينقـدر ارتبـاط محکمـي دارم کـه فراق خدا از آن آتـش سـوزان بـراي مـن سـخت تـر اسـت ؟ ايـن وسوسـه مـرا بيچـاره کـرد، تااينکـه براي حـل مشـکل بـه محضـر آخونـد ملافتحعلـي سـلطان آبادي رفـتم و گفـتم : آقـا، ايـن انديشـه بـه ذهـنم خطـور کـرده و مـرا از خوانـدن دعـاي کميـل بـاز مـي دارد و شــديدا در رنـج و عــذابم !