چکیده:
در داستانهای کهن فارسی، گاهی ارجاعهایی به کتابهای دیگر دیده میشود و در آن مواضع مولّف ادّعا کرده که آن بخش را از کتابی خاص نقل کرده است. این مسئله بسیار جالب و محلّ تامّل و تحقیق است. آیا این گونه ارجاعها واقعی است یا خیر؟ و درهرصورت، چه دلایل و اهدافی در پس پشت چنین ارجاعهایی وجود داشته است؟ نویسندۀ حاضر برای رسیدن به پاسخ سوالهای بالا، به کندوکاو در دو داستان کهن فارسی، دارابنامه و اسکندرنامه پرداخته و شیوۀ ارجاع به کتابها در این دو اثر را بررسی کرده است. وی بر آن است که این شیوۀ ارجاع ریشههایی عمیق و گسترده در سنّت شفاهی دارد و نگرش معمول عامیانه را نسبت به کتاب و کلام مکتوب منعکس میکند و ازاینرو، از مشخّصههای نوع ادبی داستان است. نویسندگان داستانهای کهن، ایستاده در محلّ برخورد و تلاقی سنّت شفاهی و سنّت نوشتاری، از یکسو تحت تاثیر ذهنیّت نوشتار ادبی قرار داشتند و از دیگر سو، متاثّر از سنّت شفاهی بودند. در سنّت شفاهی اعتقاد به برتری کتاب و کلام مکتوب وجود داشت و دلیل آن، ویژگیهای واقعی و همیشگی کتاب ازجمله: جاودانگی بخشی، داشتن قدرتی جادویی و پیشگویانه، رابط بین این جهان و جهان ماوراء و واسطۀ بین خدا و انسان بود. نویسنده سرانجام نتیجه میگیرد که این داستانها تعامل و تاثیر متقابل الگوهای سنّت نوشتاری و شفاهی تولید و انتقال متن را نشان میدهند. نویسندگان داستان، باسواد و عامی با ایفای نقش رابط میان ادب نوشتاری و سنّت شفاهی، از ارجاع به کتاب برای ساماندهی طرح روایت استفاده میکردند؛ ازاینرو، این ارجاعها بیش از آنکه منبع واقعی اطلاعات نویسنده را معرفی کند، بهعنوان عنصری داستانی در خدمت طرح روایت قرار میگیرد و آن را پیش میبرد (م).
خلاصه ماشینی:
مشخصات مقالۀ اصلی به قرار زیر است:- Rubanovich, Julia (2022), “At the Juncture of Orality and Textuality: The Concept of the Book and of the Written Word in Mediaeval Persian Epic Narratives in Prose”, in Oral Narration in Iranian Cultures, Edited by Maryam Nourzaei, Carina Jahani and Agnes Korn, Wiesbaden (Germany): Dr. Ludwig Reichert Verlag, pp.
11 با اینکه نویسندگان داستانها کمتر در باب دلایل تألیف و تصنیف خویش سخن میگویند، امّا بر اساس شواهد متنی اندک و پراکنده میتوان احتمالات و سناریوهایی را در این کار درنظرآورد ـ نویسندۀ داستان، ناظری بیرونی است که مطالبی را که از داستانگویان شنیده، در چارچوب روایی جدید مینویسد؛ و او این کار را یا به خواست و ارادۀ خود انجام میدهد یا به دستور حامی و مخدوم و یا بنا بر درخواست خود داستانگو؛ داستانگویی که احتمالاً میخواسته کار خود را برای «کاربرد داخلی» بهمنظور رفع نیازهای حرفهای شاگردانش، یا غنا بخشیدن به خزانۀ داستانی آنها یا ارائۀ جزوهای که بتواند در آموزش کارآموزان مورداستفاده قرار گیرد، بهصورت مکتوب ببیند.
آنگاه بر شیوۀ خاص ذکر کتابها و ارجاع به آنها در این متن تأکید و تمرکز میکنم و استدلال خواهم کرد که این شیوه که ریشههایی عمیق و گسترده در زیباییشناسی سنّتی شفاهی دارد و نگرش معمول عامیانه را نسبت به کتاب و کلام مکتوب منعکس میکند، از مشخّصههای نوع ادبی داستان است.