چکیده:
پژوهش حاضر با هدف شناسایی مبانی انسان شناختی نظریه عقلانی هیجانی آلبرت الیس و نقد آن با نگرش به منابع اسلامی انجام شده است. روش پژوهش توصیفی تحلیلی است که مطابق آن ابتدا با مرور منابع موجود، مبانی انسان شناختی نظریه الیس شناسایی و سپس از منظر روان شناختی، فلسفی و قرآنی نقد و بررسی گردید. یافته ها نشان می دهند از نظر الیس انسان موجودی مادی، فانی، شناختی و فردگراست که به صرف انسان بودن ارزشمند است و انحراف از تفکرات منطقی علت نابهنجاری است. هدف و غایت زندگی انسان کسب لذات بلندمدت مادی و این جهانی است، در حالی که از نظر اسلام، انسان موجودی دوساحتی و ابدی است که در بطن اجتماع زندگی می کند و با خود، خدا، دیگران و طبیعت ارتباط دارد. از نظر اسلام انسان فطرتی الهی دارد که انحراف از آن زمینه ساز نابهنجاری است. انسان به علت اتصال وجودی با خدا و برخورداری از برخی مواهب الهی (مثل عقل، قلب و فطرت) کرامت ذاتی دارد و با حرکت در مسیر هدف نهایی خلقت (یعنی عبودیت و نیل به قرب الی الله) به کرامت اکتسابی خواهد رسید.
This research is conducted to identify the anthropological foundations of Albert Ellis' rational-emotional theory and criticize it considering Islamic sources. The research method is descriptive-analytical, according to which the anthropological foundations of Ellis's theory are first identified by reviewing the available sources, and then analyzed and criticized from the psychological, philosophical and Qur'anic perspectives. According to this research, Ellis believes man is a material, mortal, cognitive, and individualistic creature that is valuable simply because of being human, and deviation from logical thinking causes abnormality. The purpose and goal of human life is to acquire long-term material and worldly pleasures, while according to Islam, man is a two-dimensional and eternal being who lives in a society and has a relationship with himself, with God, with others and with the nature. Man has a divine nature, from Islam‘s point of view, and deviation from this nature causes abnormality. Due to his existential connection with God and the possession of some Divine gifts (such as intellect, heart, and nature), human being has intrinsic dignity and will attain acquired dignity by moving towards the ultimate goal of creation (i.e. worship of God and getting close to God).
خلاصه ماشینی:
ir دريافت: 10/10/1399 ـ پذيرش: 10/01/1400 چکيده پژوهش حاضر با هدف شناسايي مباني انسانشناختي نظريه عقلاني ـ هيجاني آلبرت اليس و نقد آن با نگرش به منابع اسلامي انجام شده است.
هدف و غايت زندگي انسان کسب لذات بلندمدت مادي و اينجهاني است، در حالي که از نظر اسلام، انسان موجودي دوساحتي و ابدي است که در بطن اجتماع زندگي ميکند و با خود، خدا، ديگران و طبيعت ارتباط دارد.
اليس هم ديدگاه خاص خود را نسبت به انسان، ماهيت وي، هدف زندگي و نابهنجاري انسان دارد که اين ديدگاه در رهنمودهايي که به مراجعان ميدهد پديدار ميگردد.
براي نمونه ميتوان به تحقيقات ذیل اشاره کرد: مقالة «مباني انسانشناختي؛ دوساحتي بودن، اصالت نفس و اختيار و نقش آن در دانش روانشناسي اسلامي» (بشيري: 1395)؛ مقالة «مباني انسانشناختي علوم انساني ـ اسلامي در قرآن كريم» (کريمي بنادکوکي، 1396)؛ مقالة «بررسي مفروضههاي اساسي درباره ماهيت انسان از ديدگاه روانشناسي و اسلام» (بشيري و همكاران، 1388)؛ برخي تحقيقات نيز نظريات روانشناسي را بهطور خاص مدنظر قرار دادهاند؛ مثلاً: مصباح و محيطي اردکان (1390) در تحقيق خود مباني انسانشناختي ديدگاه فروم را بررسي کردهاند.
سؤالي که اينجا مطرح ميشود اين است که آيا انسان فقط بعد شناختي دارد (با همان تعريف اليس) که انحراف از آن ميتواند اضطرابزا باشد؟ آيا انسان بعد فطري، عقلاني، معنوي و روحاني ندارد؟ آيا انحراف از فطريات نميتواند نشانه نابهنجاري باشد؟ علل متعدد درونديني و برونديني بر اثبات وجود فطرت در انسانها وجود دارد که نميتوان آن را انکار کرد.