چکیده:
بهمن نامه، داستان زندگی بهمن پسر اسفندیار پادشاه کیانی و ستیزه جوییهای او با خاندان رستم زال است. بهمن که قهرمان اصلی این داستان است در نوشتههای باستانی و تاریخی شخصی خاص است. اهمیت این منظومه از نظر زبان پارسی، زنده نگه داشتن یکی از داستانهای ایران باستان است که ماخذ آن غیر از شاهنامه فردوسی و نوشتههای تاریخی است. وصف پهلوانیها، جنگها، ستیزهها و کارهای خارقالعاده است که تاکنون تحقیق جامع و دقیقی در آن به عمل نیامده و همچنان ناشناخته باقی مانده است.
بهمن نامه شامل یک دیباچه و چهار بخش است. سراینده در دیباچه ضمن مدح سلطان محمد، گفته است که از کردار او، بهمن اسفندیار را فرا یاد آورده و این داستان را سروده است، و آن را به دست میرمودود، یکی از بزرگان سپاهی، برای شاه فرستاده و از حسین بن علی، یکی از اعیان طوس، خواسته است که نزد شاه جهت او پایمردی کند؛ و از شاه صله درخواست کرده است.
در این تحقیق تلاش میگردد تا شخصیت شاهان درپارۀ نخست بهمن نامه مورد بررسی جامع ودقیق قرارگیرد ونکات برجسته و بارز ویژگیهای شخصیتی شاهان، در این اثر حماسی مورد مطالعه و کنکاش قرار گیرد.
خلاصه ماشینی:
مثلا هنگام برتخت نشستن بهرام گورمی بینیم که میگوید: «خداوند داد و خداوند جای کزویست گیتی سراسر بپای از آن پس چنین گفت کین تاج وتخت ازو یافتم کافریدست بخت» (فردوسی، 1385: 435) نویسندۀ منظومه، بهمن را همچون ریاست جمهوری که برگزیدۀ آرای مردم در قرن بیستم است تصور مینماید که وظیفه دارد درمقابل دیدگان مجلس عوام (شورا) که متشکل از سیاستمداران ونخبگان فرهنگی واجتماعی است، مراسم سوگند وتحلیف را بجای آورد، وازبرنامههای کوتاه مدت وبلندمدت خود برای ادارۀ امور کشورپرده بردارد وسپس، درحضور بزرگان ونامداران کشور، تاج برسر گذاشته، خطابهای بلند بخواند که «مبین هدفها وآرزوهای اودردوران پادشاهی است» (قیصری، 1390: 13) دراین اندرز نامه بهمن به خاطر این عّزوجاه به درگاه یزدان سرنیایش گذاشته وبا تواضع وفروتنی شگرگذاری مینماید: چو بنشست بر تخت شاهنشهی نهاده چو بر سر کلاه مهی 40 بزرگان ایران زمین را بخواند فراوان سخنهای نیکو براند 41 چودستان وچون رستم پیلتن چوجاماسب آن دانای انجمن 42 پشوتن که پرمایه دستور بود کسی کوزبی دانشی دور بود 43 همه یک بیک آفرین خواندند برآن تاج نو گوهر افشاندند 45 چنین گفت بهمن که این تاج وتخت نیابد مگر مردم نیکبخت 46 (ایرانشاه، 1370: 19) ز یزدان سپاس و بدویم پناه که او دادمان این بزرگی وجاه 47 بکوشیم و نیکی بجای آوریم ستمکاره را زیر پای آوریم 48 ز ما داد یابد همه دادخواه ستم بر ستم کاره باشد زشاه 49 سپاهی ودرویش از این گنج ما بیابد بیاساید از رنج ما 50 تباهی و کژی زدل بستریم زراه نیاکان خود نگذریم 51 (همان، 20) خسرو ایران تلاش میکند تا خود را شاهنشاهی لایق، شایسته و سزاوار اورنگ تخت شاهی معرفی نماید، وبه همین دلیل نیکی، دادخواهی، عدالت ودادورزی را سرآمد برنامۀ خودقرار داده ومبارزه با ستمکاری، بیدادگری وکین خواهی را در ردیف جنگ با اهریمن میداند زیرا، معتقد است آهرمن ودروج(دروغ) است که دیو پلید را حامی است وموجب پتیارگی، خطروآسیب فره ایزدی است.