چکیده:
«مرگ» بعنوان یکی از قطعیترین وقایع و یقینیترین امور در زندگی انسان، همواره مورد توجه اندیشمندان مختلف بوده و بویژه فیلسوفان جدید در بحث معنای زندگی، بدان توجهي خاص نشان دادهاند. ابوالحسن عامری ازجمله اندیشمندان در سنت اسلامی است که دیدگاهش دربارة مرگ از حيث تاریخی اهمیت بسیار دارد. توجه عمدة عامری دربارة مرگ به «روح حسی» معطوف است و مرگ را به زوال روح حسی از بدن تعریف میکند. او روح حسی را حلقة واسط میان نفس (بعنوان امر مجرد) و بدن (بعنوان امر مادی) میداند که هنگام مرگ بهمراه بدن زائل ميشود، اما نفس ناطقه از بین نميرود. ميتوان گفت او در مجموع رویکردي طبی به مسئلۀ مرگ داشته و در عین حال، از متون دینی نیز تأثیر پذیرفته است. عامری از حیث فلسفی و دینی، با دیدگاه معتزله دربارۀ مرگ مخالفت کرده و برای فهم عمیقتر مرگ، از تنظیر و واژة «نزع» بهره برده است. او دلایلی نیز برای نامیرایی نفس ارائه کرده و در کنار آن، از «رؤیت» و انواعی که برای آن قائل است، برای فهم عميقتر مرگ بهره میگیرد. عامري ترس از مرگ را یکی از موانع فهم عمیق مرگ دانسته و برای مواجهه دقيقتر با این مسئله، توجه به لذایذ در حد ضرورت، عنایت به عالم نورانی و تغییر نگرش نسبت به مرگ را ضروری میشمارد. عدم ورود به بحث انواع مرگ و بویژه مرگ ارادی را میتوان از نقاط ضعف بحث عامری دربارۀ مرگ دانست.
death as one of the most definite and certain events in human life has always attracted the attention of numerous thinkers. modern philosophers have shown special attention to it particularly in their discussion of the meaning of life. abul-hassan al-‘amiri is one of the thinkers in the islamic tradition whose view of death is of great historical significance. ‘amiri mainly pays attention to death while focusing on sensory soul and defines death as the annihilation and separation of sensory soul from the body. he considers sensory soul as the link between the soul (as an immaterial thing) and body (as a material thing) that is annihilated along with the body at the time of death. however, the rational soul is not destroyed. it can be said that ‘amiri had a medical approach to the problem of death and was influenced by religious texts at the same time. from the philosophical and religious aspect, ‘amiri rejected the m‘utazilites’ view of death and used the term nuz’ (dying) in order to provide a more profound concept and understanding of death. he also presents some arguments for the immortality of the soul and, at the same time, benefits from the concept of “vision” and its different types for a better perception of death. he believes that fear of death is one of the obstacles to a deep understanding of death and maintains that the attention to the necessary joys of life and luminous world and a change of view of death are critical for a more accurate encounter with this issue. one of the weak points of ‘amiri’s discussion of death could be lack of a focus on different types of death, particularly voluntary death.
خلاصه ماشینی:
مراد عامری از روح حسی و مرگ بدن چیست؟ تلقی او از نفس انسان چیست؟ نسبت مرگ با نفس چیست؟ مراد از رویکرد طبی عامری به مسئلة مرگ و تأثر او از متون دینی چیست؟ مراد وي از نزع چیست؟ او فناناپذیری نفس را چگونه توجیه ميكند؟ و راههای مواجهه یا ترس از مرگ از نظر عامری چیست؟ پیشتر نیز مقالاتی با موضوع مرگپژوهی منتشر شدهاند (بعنوان نمونه، اکبری و فاضلی، ۱۳۸۶؛ رامین، 1398؛ شهگلی، ۱۳۹۱؛ حاجی منفرد و حیدری، 1393؛ خادمی و همکاران، ۱۳۹۷؛ خادمی و همکاران، ۱۳۹8؛ پوراکبری و خادمی، ۱۳۹8؛ کوکرم و همکاران، 1400الف؛ کوکرم و همکاران، 1400ب) اما با تأمل در این مقالات درمییابیم که هیچکدام دیدگاه ابوالحسن عامری را مورد بحث قرار ندادهاند و تا آنجاکه نگارنده تفحص کرده است، هیچ مقالهيي در اينباره وجود ندارد.
نکتة چهارم، مرگ زوال بدن است نه زوال نفس گرچه با مرگ، روح حسی از بین میرود و در سایة زوال این روح حسی، حیات از بدن انسان رخت برمیبندد، اما عامری در مواضع متعدد و بتبعیت از فیلسوفان پیشین که قائل به تجرد روح هستند (افلاطون، 1380: 64 و 524)، یادآور ميشود كه هنگام مرگ، طومار حیات نفس برچیده نميشود، بلکه نفس انسان به حیات خویش ادامه میدهد و تنها بخش مادی انسان از بين ميرود.
اما در بیان عامری دقيقاً مشخص نیست، آیا مراد او از روح حسی همان روح غیرمادی است که به قلب مربوط است و به همة اعضای بدن انسان میرسد، یا منظور هر سه عضو رئیسه است؟ نکتة ششم، رویکرد طبی بصورت مبهم همانطور که میدانید از زمان قديم تاكنون، رویکردهايی مختلف دربارة مرگ وجود داشته است؛ یکی از این رویکردهای معروف، رویکرد طبی است.