چکیده:
مهمترین اشکالی که دیدگاه دوگانهانگاری جوهری دکارتی را به دیدگاهی منسوخ بدل کرده، مسئلۀ علّیت ذهنی است. اگر دو جوهر ذهنی و فیزیکی هیچ ویژگی مشترکی ندارند، چگونه میتوان ارتباط علّیِ میان این دو جوهر را توضیح داد؟ جاناتان لو، با بازنگریِ اساسی در دیدگاه دکارتی، دیدگاه دوگانهانگاری جوهری غیردکارتی خود را مطرح میکند که براساس آن، من، بهعنوان سوژۀ حالات ذهنیام، میتوانم برخی ویژگیهای فیزیکیِ بدنم را «بهمعنای واقعی کلمه» داشته باشم. باوجودِاین، نگارنده عقیده دارد تلاش او بیثمر است؛ برای مدللکردن مدعای پیشگفته، باتوجهبه قائلشدن تمایز میان امکان سلبی و ایجابی، ابتدا استدلال میشود که جاناتان لو باید بتواند امکان ایجابی طرح پیشنهادی خودش را نشان دهد؛ اما ازآنجاکه او اینهمانی ویژگی را، حداقل تاحدی، وابسته به جوهر دارندۀ آن میداند، نمیتواند این امکان را با توسل به مفهوم «داشتن یک ویژگی بهشکل اشتقاقی» نشان دهد. باوجوداین، به نظر میرسد بتوان با توسل به انگارۀ مکانمندی جوهر ذهنی و ویژگیهای برآمده از آن، مدعای اصلی وی را تعدیل کرد و باور داشت که ذهن میتواند مکانمند باشد و بنابراین، همچنان برخی ویژگیهای فیزیکی را داشته باشد. در پایان نیز نگارنده سعی میکند به انتقادهای جگوان کیم به انگارۀ مکانمندی جوهر ذهنی پاسخ دهد.
The main problem of Cartesian Dualism which turns it to an outdated view is mental causation; If mental and physical substance have no mutual property, how we could explain the causal relation between them. Jonathan Lowe reconsiders Cartesian view and introduces his Non-Cartesian Substance Dualism which maintains that I, as a subject of my own experiences, literally can have some physical properties of my body. However, I think his afford is not consequent; By introducing a distinction between negative and positive possibility, first I argue that he needs positive possibility for his view. But as he committed to this idea that the identity of a property depends, at least in part, on its substance, he cannot use the idea of having a property derivatively to show this possibility. However, by resorting to the idea of spatiality of mind, I think we can maintain his core idea and believe that mind literally could has some physical properties. At the end, I will also try to answer to Kim's critiques about the idea of spatiality of mind.
خلاصه ماشینی:
اگر دو جوهر ذهنی و فیزیکی هیچ ویژگی مشترکی ندارند، چگونه میتوان ارتباط علّیِ میان این دو جوهر را توضیح داد؟ جاناتان لو، با بازنگریِ اساسی در دیدگاه دکارتی، دیدگاه دوگانهانگاری جوهری غیردکارتی خود را مطرح میکند که براساس آن، من، بهعنوان سوژۀ حالات ذهنیام، میتوانم برخی ویژگیهای فیزیکیِ بدنم را «بهمعنای واقعی کلمه» داشته باشم.
از این بحث اینطور نتیجه میشود که «صرف» داشتن ویژگیهای فیزیکیِ یادشده مستلزم ترکیب در اشیای دارندۀ آنها نیست؛ بلکه اگر میز شیئی مرکب است، بهایندلیل است که اجزای جوهریای مثل اتمها، مولکولها و قطعات دیگری دارد که «میتوانند» بدون وجود کل خود، یعنی میز، وجودی مستقل داشته باشند؛ بنابراین، به نظر میرسد مدعای جاناتان لو «امکان سلبی» دارد؛ یعنی هیچ تناقض مفهومی مشخصی در رابطه با وضعیت اموری که او فرض میکند، وجود ندارد و بنابراین، میتوانیم چنین وضعیتهایی را ممکن، بهمعنای یادشده، تلقی کنیم.
بهنظر نگارنده، چنین انتظاری از جاناتان لو کاملاً بجا و پذیرفتنی است؛ زیرا همانطور که در ادامه خواهیم دید، نخست اینکه برخی همچون جگوان کیم سعی کردهاند مشکلات چنین فرضی (فرض اتصاف ویژگیهای فیزیکی به ذهن) را با نشاندادن لوازم نامعقول آن نشان دهند و پاسخ به آنها بدون ترسیم مختصات متافیزیکی مدعای موردنظر پذیرفتنی نیست و دوم اینکه حداقل در فضای معاصر، بیشترِ فیلسوفان چنین فرضی را ندارند و صرف توسل به تناقضنداشتن ایدۀ ویژگیهایفیزیکیداشتن جوهر ذهنی (امکان سلبی) نمیتواند بهقدر کفایت قانعکننده باشد؛ ازاینرو، لازم است جاناتان لو قدمی دیگر بردارد و نشان دهد که این مدعای او چه توضیح متافیزیکیای دارد (امکان ایجابی).