چکیده:
هدف مقاله این است که با روش توصیفیتحلیلی به این پرسش پاسخ دهد: آیا باومگارتن میتواند استتیک را به حوزهای خودآیین تبدیل کند؟ برای نشاندادن استقلال استتیک بهمعنی شناخت حسی، زیباشناسی و تجربۀ زیباشناختی در هنر از مفروضات، دادهها، استدلالها و مفاهیم سایر حوزهها بر مفهوم «کمال» تمرکز و رابطۀ استتیک با منطق و اخلاق بررسی شده است. او با منطقیدانستن صرفِ استتیک مخالف بود؛ اما آنرا غیرمنطقی نیز نمیدانست و معتقد بود «قانون» درونی و منطق خاص خود را دارد. مطالعه نشان میدهد قواعد عقلی چون اصل دلیل کافی و اصل امتناع تناقض حاکم بر امور انضمامی است. رویاروی امر تجربی انعطافناپذیری این اصول تعدیل میشوند. با تلاش باومگارتن در عقل جایی برای پذیرش قواعد زیباشناختی با درنظرگرفتن کارکرد منعطفتر قوانین عقلانی باز میشود. نزد وی در روش شهودی بازنماییهای حسی بهصورت نامتمایز اخلاقیاند. در روش نمادین بهواسطۀ ایدۀ زیباشناختی و استفاده از نمادها با حوزۀ اخلاق ارتباط برقرار میکنند. گرایش باومگارتن به فرقۀ پیتیستی، استتیک و دریافت حسی را راهی برای حصول بصیرت، تشخیص و تمایز نامعیّن خوب و بد سوق میدهد. در تجربۀ زیباشناختیِ شعر مفاهیم کمال، عظمت و ارجمندی به سایر حوزهها پهلو میزند؛ درنتیجه، باومگارتن، موفق به اجرای تمامعیار خودآیینی استتیک بهویژه در تمایز از حوزۀ اخلاق نمیشود.
Here, an attempt is made to answer this question in a descriptive-analytical way: Baumgarten is known as the German founder of aesthetics, But Can he properly justify the independence of aesthetics from other fields? In order to achieve this goal, instead of considering the historical course of his treatises, we have followed the discussion according to precedence and conceptual order. Among this conceptual arrangement, the focus is on the discussion of "perfection". Also poetry as the central issue of Baumgarten's aesthetics is considered. For Baumgarten, perfection is an object of inner coherence. Perfection in the subject refers to the perfected degree of sensible high when arousing sensible representations. In fact, Baumgarten believes that beauty and perfection are intertwined. In this way, beauty is in the chain of sensible perception. According to Baumgarten, perfection and beauty do not just depend on objective Cohesion and coordination in the object or artistic work, it is perceived through the subject. The subject receives the sensible effect as the degree of pleasure and displeasure. Beauty is, intuitively and undistinguished moral and, indirectly related to moral concepts through symbols (or signs). Logic is correlated to rational principles and rules over the aesthetics. With Baumgarten's effort, taking into account the more flexible function of rational laws in reason, a regin is opened to accept aesthetic due to the relation with moral domain and etc, rules Despite Baumgarten`s deeply efforts, the field of aesthetics is not autonomous.
خلاصه ماشینی:
ir چکیده هدف مقاله اين است كه با روش توصیفیتحلیلی به این پرسش پاسخ دهد: آیا باومگارتن میتواند استتیک را به حوزهای خودآیین تبدیل کند؟ برای نشاندادن استقلال استتیک بهمعنی شناخت حسی، زیباشناسی و تجربۀ زیباشناختی در هنر از مفروضات، دادهها، استدلالها و مفاهیم سایر حوزهها بر مفهوم «کمال» تمركز و رابطۀ استتیک با منطق و اخلاق بررسی شده است.
با این مقدمه، قصد پاسخگويي به اين پرسش است: آيا استتيك باومگارتن ميتواند روي پاهاي خودش بايستد و ضوابط، ارزشها، معیارها، منطق و مفاهیم خود را بيابد: مستقل از علم، منطق (سنتي)، اخلاق و دين؟ اين تعريفي از خودآييني در استتيك بهمعنی شناخت حسی، زیباشناسی و تجربۀ زیباشناختی در هنر است كه از انواع حوزههاي علمي، اخلاقي، ديني، استدلالهاي ابزاری و مفاهيم آن حوزهها مستقل است.
غروی (1398) در مقالهاي با عنوان «بررسی زمینۀ معرفی زیباییشناسی در تأملات دربارۀ شعر الکساندر گوتلیب باومگارتن» به تأثير فرقۀ پيتيستي در زيباشناسي باومگارتن پرداخته است.
کمال یا نمود ضروری باید ابتدا درک شود و بعد به لذت منجر شود تا در ما آگاهی از زیبایی به وجود بیاید؛ بنابراین، مجوز این را داریم که بگوییم کمال یا زیبایی، وحدت در کثرت یا انسجام درونی کثرات است تا جایی که میتوانیم آن را ازطریق احساس لذت ادراک کنیم (Guyer, 2014: 55).
شناخت حسي نزد باومگارتن واضح و نامتمايز است.
باومگارتن زیبایی را کمال شناخت حسی در نظر میگرفت.
برای تعیین جایگاه و نقش شعر بهعنوان هنر خاص در استتیک باومگارتن و مشخصكردن بحث خودآييني مباحثی چون بازنمودهایی واضح اما نامتمایز، رابطۀ شعر، اخلاق و استتیک، سه منشأ زیبایی در شعر لازم است.