چکیده:
نظریه ی اخلاقی مولانا و خواجه نصیر را میتوان در بررسی اولیه جزء نظریههای فضیلتگرا دانست. مولانا افعال اخلاقی را برای رسیدن به نتایجی که سعادت اخروی را تامین نموده و گاه به شکل فضایل اخلاقی چون صدق و ایثار و... معرفی میکند. و در تمامی این موارد غایت را حقیقت کمال روحی انسان میداند. به همین دلیل میتوان او را فضیلتگرا دانست. خواجه نیزسعادت را برای انسان به سعادت در قوای نفس تعریف میکند و کمال قوا را در رعایت وسط میداند. از دید وی فضیلت در وسط و اعتدال است. وی فضیلت را از موجبات سعادت میداند. اما بررسی دقیق آثار این دو عالم اخلاق نشان میدهد؛ که نظر نهایی آنها امر دیگری را تایید میکند. از دیدگاه خواجه کمال انسان محدود به رعایت وسط نیست؛ بلکه سیر در مدارج طولی و نوعی حرکت ضمیر در نیل به تجرد بالفعل است. و آخرین مرتبه از مراتب سعادات «سعادت حقیقی» که همان "فنا " است. در واقع وی در کتب عرفانی خود، از حد وسط ارسطویی فراتر رفته و نوعی سعادات طولی به حسب مقامات افراد را مطرح میکند. مولانا نیز هرچند در ابیاتی معیار فعل اخلاقی را این میداند که غایت آن کمال و فضیلت باشد؛ اما در نظر نهایی خود در مقام بیان انسان کامل، میگوید اینها کسانی هستند که افعال اخلاقی خود نظیر ایثار را بینظر به کمال و فضیلت خود، انجام میدهند. اینها اولیاء خداوندهستند و به مقام "فنا "رسیدهاند.. بنابراین گرچه در مثنوی مولانا و نوشتههای اخلاقی خواجه میتوان ساحات اخلاقی چون فضیلتگرایی و غایتگرایی را دید؛ اما از دید آنها تنها ساحت آخر، که مرحله " فنا" است ساحت عالی اخلاقی معرفی میشود.
The moral theory of Rumi and Khwaja Nasir can be considered as one of the virtue theories in the initial analysis. Maulana introduces moral actions to achieve results that provide happiness in afterlife and sometimes in the form of moral virtues such as honesty and self-sacrifice, etc, he considers the goal to be the truth of human spiritual perfection. For this reason, he can be considered a virtuous person. Khwaja also defines happiness for man as happiness in powers of the soul and considers the perfection of the powers in observing the middle. From his point of view, virtue is in the middle and moderation. He considers virtue to be the cause of happiness. But careful examination of the works of these two scholars of ethics shows; Their final opinion confirms something else. From Khwaja's point of view, human perfection is not limited to following middle, it is a course in longitudinal degrees and a kind of movement of the pronoun in order to achieve actual celibacy and celibacy from matter. this level also has levels, and the last level of the levels of happiness is "true happiness" which is "perdition". In fact, in his mystical books, he went beyond the Aristotelian average and proposed a kind of long-term happiness according to the authorities of individuals. Even though in some verses, Rumi considers the criterion of moral action to be perfection and virtue; But in his final opinion, he says that these are the ones who perform their moral actions, such as self-sacrifice, regardless of their perfection and virtue. Therefore, although in Masnavi of Rumi and moral writings of Khwaja, one can see moral areas such as virtue and ultimatum; But from their point of view, only the last area, which is the "perdition" , is introduced the highest moral
خلاصه ماشینی:
. بنابراین حکمای اسلامی اخلاق غیرالهی ارسطو را با اخلاق دینی که در قرآن و روایات مطرح بود، در هم ادغام کردند و نوعی فضیلتگرایی جدیدی مطرح کردند که با آموزهها و اصول و قواعد اخلاق اسلامی سازگاری بسیاری داشت؛ «اولین ویژگی فضیلتگرایی اسلامی، معرفی خداوند بهعنوان غایت قصوی کمال و توجه به زندگی پس از مرگ و آخرت بهعنوان منزل آخر حرکت است؛ ویژگی دوم فضیلتگرایی اسلامی این بود که حکمای اسلامی فضائل دینیای را که در فهرست فضایل اخلاقی ارسطو مطرح نبود، به فضایل غیردینی ارسطو اضافه کردند؛ فضایلی مانند ایثار، توکل به خدا، تسلیم، رضایت، خوف و رجا؛ ویژگی سوم و ابتکار حکمای اسلامی این بود که براساس قاعدهی اعتدال ارسطو، عملکرد قوای نفس را تحلیل کردند و همهی فضائل اخلاقی را از اعتدال سه قوهی عقل، شهوت و غضب ناشی دانستند و نیز رذائل را ناشی از افراط و تفریط قوا تلقی کردند» (اترک، ۱3۹3، ص۲۹)؛ ویژگی چهارم فضیلتگرایی اسلامی تعریف خاص آن از اخلاق است: «فلاسفهی مسلمان اغلب اخلاق را به جمع خلق معنا کردهاند؛ به معنای مجموعهملکاتی نفسانی که باعث میشود از انسان رفتارهایی بدون فکر و رویه سر بزند.
بنابراین طبق آنچه بیان شد، هرچند شواهدی مبنی بر غایتگرایی و فضیلتگرایی در مثنوی دیده میشود، اما آنچه مولا نهایتاً تأیید میکند، بحث مقام فناست و مطلوب غایی انسان از دید او عشق است و عاشق هرگونه غرض و تدبیر رسیدن به غایت و غرض را رها میکند و این عالیترین ساحت اخلاق نزد مولاناست که فقط عارفان میتوانند به آن برسند.