چکیده:
اگرچه در رابطه حاکمیت اسلامی، بین فقیهان، دو نظریه انتخاب و انتصاب وجود دارد، اما بر اساس دلیل های عقلی و نقلی، همه فقیهان واجد شرایط، نایبان عام امام معصوم (ع) هستند و لازم است تا در میان آنان یکی از فقیهانی که جامع شرایط لازم، مثل اعلمیت، افقهیت و قدرت اداره جامعه اسلامی باشد به پا خواسته و جهت اجرای احکام الهی این مسئولیت را عهده دار شود. طبیعی است که چنانچه یکی از فقیهان این وظیفه را بر عهده گرفت، دیگر فقیهان می بایست وی را حمایت نموده و با دخالت کردن در کار وی مزاحمتی برای او ایجاد نکنند؛ یکی از مباحثی که در زمینه ولایت فقیه مطرح است، مسئله تزاحم ولایت ها بین فقها می باشدکه از آن در نزد فقیهان به «مزاحمت فقیه برای فقیه دیگر» یاد می شود. هرگاه در عصری فقیه جامع الشرایط منحصر به فرد باشد، خود او عهده دارِ مسئولیت ولایت شده ودر همۀ زمینه های مربوط به اجرای احکام الهی وادارۀ امور مسلمانان به انجام وظیفه می پردازد. اما اگر فقیهان متعدد واجد شرایط در یک عصر وجود داشته باشند، این سؤال پیش می آید که چگونه فقیهان متعدد در عصر واحد می توانند همگی دارای ولایت و حکومت باشند که لازمۀ آن تعدد حاکمان مستقل در زمان ومکان واحد است که بر خلاف طریقۀ عقلا وبنای حکومت ها می باشد واگر ولایت و حکومت برای یک نفر باشد، آن گاه سؤال قابل طرح این است که سرنوشت ولایت فقیهان دیگر چه می شود؟ حاصل این تزاحم علاوه بر این که عملی غیر اخلاقی است، از امری غیر اخلاقی به شمار می رود و معنی آن دخالت و اظهارنظر افراد در مسائلی است که به آنان مربوط نیست که، افزون بر آسیب های روحی برای خودشان، پی آمدهای زیان بار اجتماعی نیز دارد؛ زیرا گاه سبب ایجاد رذایل اخلاقی چون کدورت، دشمنی، فتنه و آشوب می شود. از این رو، در احادیث اسلامی به شدت از این کار ضد اخلاقی نهی شده است. به عقیده بسیاری از فقیهان، شرع مقدس خود راه کارهایی را در این زمینه اندیشیده است و عملا چنین مشکلی پیش نخواهد آمد و هنگامی که یکی از فقیهان به تشکیل حکومت پرداخت، با استناد به دو اصل مسلم فقهی، برای دیگران جایز نیست تا در کار وی مداخله نموده و مزاحمتی در انجام وظیفه اوداشته باشند، خواه به صورت دخالت در اصل تشکیل حکومت و خواه به صورت دخالت در برخی از شئون آن باشد؛ این دو اصل، یکی واجب کفایی بودن ولایت فقیه و دیگری عدم جواز مزاحمت فقیهان در کار یک دیگر است.
although there are two theories of selection and appointment among jurists in relation to islamic governance, but based on rational and narrative reasons, all qualified jurists are the general vicegerents of imam masoom (a.s.) and it is necessary that among them one of the jurists who all the necessary conditions, such as knowledge, independence, and the power to run the islamic society, must be fulfilled and he must assume this responsibility for the implementation of divine decrees. it is natural that if one of the jurists undertakes this duty, the other jurists should support him and not disturb him by interfering in his work; one of the debates in the field of jurisprudence is the conflict between jurisprudence and jurists, which is referred to as "the interference of a jurist for another jurist". whenever a jurist is unique in an era, he himself becomes responsible for the province and performs his duty in all areas related to the implementation of divine decrees and the administration of muslim affairs. but if there are many qualified jurists in one era, the question arises, how can multiple jurists in a single era all have the authority and government, which requires the plurality of independent rulers in a single time and place, which is contrary to the way of reasoning and building. it is the governments and if the guardianship and the government are for one person, then the question that can be asked is what will be the fate of the guardianship of the other jurists? the result of this conflict, in addition to being an immoral act, is considered an immoral matter, and it means the interference and opinions of people in matters that do not concern them, which, in addition to psychological damage for themselves, has harmful social consequences. also has; because sometimes it causes moral vices such as turbidity, enmity, sedition and chaos. therefore, in islamic hadiths, this immoral work is strictly prohibited. according to many jurists, the holy sharia itself has thought out ways to do things in this field, and in practice such a problem will not occur, and when one of the jurists starts to form a government, citing two muslim principles of jurisprudence, it is not permissible for others to work. he has interfered and interfered in the performance of his duty, whether it is in the form of interference in the principle of the formation of the government or in the form of interference in some of its affairs; these two principles, one is the necessity of the sufficiency of the authority of the jurist and the other is that it is not permissible to disturb the jurist in one another's work.
خلاصه ماشینی:
علت اساسی طرح این مسأله ، این است که در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، تنها مراجع تقلید بودند که رهبران دینی محسوب می شدند و آن ها قادر بودند که تمام سئوالات و نیازهای شرعی و اجتماعی مردم را پاسخ داده و متوّلی کارهای آنان باشند، اما در پـی پیـروزی انقلاب اسلامی در ایران و تعین خارجی نظریه ولایت فقیه ، ظاهراً دو کانون رهبری دینی، ایجـاد گردید و طبعا سئوالاتی را در باره میزان حجیت هر یک از این دو کانون پدید آورد؛ از جمله : ١- چگونه میان اجتماع مراجع متعّددِ تقلید، و وجـود ولـی فقیـه وحـدت رویـه و مـدیریت یکسانی امکان پذیر است ؟ ٢- در مسائلی که بین فتاوای مراجع و نظر ولی فقیه ، تزاحم پیش می آیـد، چـه کـار بایـد کرد؟ وظیفه مقلّدان متعدد با سیاست یگانه نظام چگونه قابل جمع است ؟ ٣- اصولا آیا تمرکز رهبری و تعدّد مراجع و فقیهان واجد شرایط و صـاحب نظـر، بـا روح اسلام سازگار است یا خیر؟ بحث مرحوم نراقی از جمله فقیهان بزرگی است که از آغاز بحث ولایت فقیـه ، آن را بـه ولایـت الهی استناد داده و چنین می گوید: «بدان که ولایت از طرف خداوند سبحان بر بنـدگانش ، بـرای رسول او و اوصیای رسول (ع ) که دارای صـفت عصـمت هسـتند ثابـت و مسـلّم اسـت .