چکیده:
پدیدارشناسی رویکردی تفسیری است که با توجه به اهمیتی که به فرد، تجربه زیسته وفرایند تجربه به ماهیت اصلی آن دارد یک استراتژی تحقیق کیفی است که هدف آن نزدیکی به افراد مورد مطالعه برای آشکار ساختن ماهیت تجربه وذهن می باشد. بسیاری از پیروان این نحله به تحقیق درباره هنر وزیبایی شناختی روی آوردند. وظیفه هنر این است که ذهن انسان را به فراسوی فهم و درک بکشاند و از وقایع بنحوی ویژه پرده افکند. هنر شیوهای تامل برانگیز برای بیان، نمایش و وقوع حقیقت است. فلسفه هنر در تطبیق با پدیدار شناسی نقطه نظراتی مشترک داردکه منجر به پدیدار سازی، مرئیت و اساس اصلی می گردد. باتوجه به یافته های این پژوهش به نظرمیرسدکه هنرمندان عصر حاضر همسو با نحله پدیدار شناسی به شناخت حقیقت بیش از جنبه زیبایی شناسی روکرده اند. با توجه به دیدگاه پدیدار شناسان هنر به سمت حس متمایل است، اما پدیدار شناسان عقل را نیز نفی نمی کنند. به نظر میرسدکه عقل و حس هردو در پدیدار شناسی حقیقت نقش دارندکه در انتها باید به یک نتیجه واحد برسندوآن همان حقیقت مرئی است. در این پژوهش سعی شده با مطالعات کتابخانه ای وتطبیقی وتفسیر آن به مفاهیم پدیدارشناسی در تطبیق با فلسفه هنر پرداخته شودودیدگاه های برخی فلاسفه این نحله دربرقراری ارتباط با هنر مورد کنکاش قرارگیرد.
خلاصه ماشینی:
پديدار شناسي (Phenomenology) به عنوان روش و جنبشي فراگير و در مقام قديمي ترين نقطه نظر فلسفي نسبت به اثر هنري به بحث گذاشته شده و در آغاز قرن بيستم بر همه شاخه هاي فلسفه تاثير گذاشت و اين امکان را فراهم نمود تا فيلسوفان از منظر و روزنه ي جديدي به مسائل و موضوعات فلسفي بپردازند.
پديدارشناسي سوبژکتيو هنر به مسائل عمده اي نظير وضع سوژه ، ابژه و ادراک حسي زيبايي شناسي مي پردازد و مسائلي از قبيل تحليل زيبايي و حقيقت را در پرتو همين امور مطالعه ميکند، در حالي که براي پديدارشناسي هرمنوتيک هنر در عين حالي که همۀ اين گونه مسائل از جمله ادراک و آگاهي هنري يا تجزيه زيباشناسي که محل بحث و نقد و تحليل قرار مي گيرد، اما افزون بر آن ، خود هنر و ذات آن و نسبت آن با وجود، حقيقت و زبان مورد توجه است .
ممکن است که ذات فقط بر يک فرد دلالت کند، مانند ذات جهان يا ذات من ، اما آن در عين حال وحدت جلوه هاي مختلف و مظاهر متنوع همين فرد نيز هست ، به نحوي که معني يک امر جزئي خود هرگز جزئي نيست و عموميت را در بر مي گيرد 21 درک و دريافت ماهيت ها غالبا به تحويل شهودي توصيف مي شود و با کلمه eidos يوناني ارتباط دارد، هوسرل اين کلمه را با فحواي افلاطوني آن اقتباس کرد و از آن ذوات کلي را قصد نمود، چنين ذواتي بيانگر چيستي اشياءاند؛ يعني خواص ذاتي ولايتغير پديدارها که به ما اجازه مي دهند پديدارها را همچون پديدارهاي يک نوع خاص بشناسيم .