چکیده:
از موارد دخیل در الغای خصوصیت، قاعدۀ ترک استفصال است که مفید تعدی حکم از مورد سؤالِ راوی است. در برخی از احادیث، سؤال راوی مجمل است و این قابلیت وجود دارد که عقل از اجمال سؤال و ترک استفصال معصوم، عمومیت حکم را استنباط کند. در کتب اصولیِ متقدمان، به برخی از زوایای قاعده اشاره شده است. برای تعیین گسترۀ ترک استفصال در استنباطات فقهی لازم است تحلیل درستی از این قاعده صورت پذیرد و ارکان و مجاری و نحوۀ استنباط عموم و مقدار دلالت آن بررسی شود. از پیگیری این موضوع در منابع فقهی و اصولی بهروش توصیفی و تحلیلی این نتایج به دست آمده است: اولاً، ارکان ترک استفصال عبارتاند از: سبقت سؤال راوی، امکان عمومیت جواب و وجود احتمال در سؤال؛ ثانیاً، ترک استفصال بیشتر در احادیث اِفتایی جریان دارد و استقلال و عدماستقلال جواب معصوم، تأثیری در استنباط عموم از ترک استفصال ندارد؛ ثالثاً، غرض سائل و عدمتساوی محتملات سؤال، نقش تعیینکنندهای در قلمروِ عموم ترک استفصال دارد. سرانجام اینکه عموم ترک استفصال، استنباطی و ضعیف است. دلیلی وجود ندارد که استفصال معصوم مفید انحصار و اختصاص حکم باشد.
One of the factors involved in the abolishing of property is the principle of Tark-i ʾIstisfsal, which helps the generalizing of the verdict beyond the specific matter questioned by the narrator. In some Hadiths, the narrator’s question is general and it is possible to logically infer the generality of the verdict based on the generality of the question and by omitting the specifications of the Maʿsum (infallible). Some aspects of the principle have been mentioned in the foundational (Usuli) books of early Juriconsults. In order to determine the scope of Tark-i ʾIstisfsal, a proper analysis of the principle is needed. Similarly, the components, channels, methods of inferring used by the general public, and the principle’s scope of application should be analyzed. Pursuing this topic in jurisprudential and foundational (Usuli) sources by employing the descriptive-analytical method has revealed the following results: First, the components of Tark-i ʾIstisfsal consist of the antecedence of the narrator’s question, the possibility of generalization for the answer, and the existence of probability in the question. Second, Tark-i ʾIstisfsal is more prevalent in ʾIftayi (precautionary) Hadiths, and the independence or lack of independence of the Maʿsum (infallible)’s answer does not influence the general application of the principle. Third, the questioner’s intention and the inequality of probabilities plays a determining role in the scope of generality in Tark-i ʾIstisfsal. Finally, the generality of Tark-i ʾIstisfsal is inferred and weak. The specificity of Maʿsum (infallible) is does not necessarily help the exclusiveness or specificity of the verdict.
خلاصه ماشینی:
از پيگيري اين موضوع در منابع فقهي و اصولي به روش توصيفي و تحليلي ايـن نتـايج بـه دسـت آمـده ، اسـت : اولا ارکان ترک استفصال عبارت اند از: سبقت سؤال راوي ، امکان عموميت جواب و وجود احتمـال در سـؤال ؛ ثانيـا، تـرک استفصـال بيشتر در احاديث افتايي جريان دارد و استقلال و عدم استقلال جواب معصوم ، تأثيري در استنباط عموم از ترک استفصـال نـدارد؛ ِثالثا، غرض سائل و عدم تساوي محتملات سؤال ، نقش تعيين کننده اي در قلمرو عموم ترک استفصال دارد.
شهيد اول ، القواعد والفوائد، ٢٠٦/١؛ آخوند خراساني، کفاية الأصول، ٣١٤/٣؛ آخوند خراساني، درر الفوائـد، ٢٠٠؛ تبريـزي، دروس، ١٤٥/٦؛ همـداني، مصباح الفقيه ، ١٧٦/٢، ٧٠/٤، ٧٢/٦، ١٨٩/٨، ٣٩٥/١٣، ٥١٠، ٥٢١/١٤.
لذا موسوي قزويني ٤٢ و کرباسي،٤٣ ترک استفصال را منحصـر در مسـئله اي دانسته اند که در خصوص آن بيش از يک احتمال برود و در کتاب مصـباح الفقاهـه آمـده اسـت : «أن تـرک الاستفصال انما يفيد العموم إذا کان مورد السؤال ذا شقوق شـتي .
حلي، ايضاح الفوائد، ١٧٢/١؛ ابن فهد حلي، المهذب البارع، ٣٠٩/٤؛ موسوي عاملي، مدارک الأحکام، ٢١١/٢؛ موسوي عـاملي، نهايـة المـرام، ٢٦٨/١؛ بحراني، حدائق الناضرة، ٢٣٧/٥؛ بهبهاني، مصابيح الظلام، ١٨١/٢؛ بهبهاني،حاشية ، ٢٨٢.
علامه حلي، مختلف الشيعه ، ٢٧٠/١، ٣٥٩/٢، ٤٤٨/٣؛ علامه حلي، منتهي المطلب ، ١٤٤/٢؛ علامـه حلـي، نهايـة الأحکـام، ٢٣٦/١؛ ابن فهـد حلـي، المهذب البارع، ٣٦٩/٣؛ حلي، ايضاح الفوائد، ١٤٩/١، ١٧١، ٣٤٣؛ ٧/٣، ١٢٦، ٣٦٨؛ شهيد اول ، غاية المراد، ٥٧٦/٣؛ ٢٦/٤؛ شهيد اول ، القواعد و الفوائد، ٢٠٧/١؛ محقق کرکي، جامع المقاصد، ٢٢٤/١٣؛ موسوي عاملي، مدارک الأحکام، ٢٦٠/٢، ٢٤٤/٥؛ ابن شهيد ثاني، معالم الدين ، ٧٩٨/٢؛ عاملي، استقصـاء الإعتبار، ٢٤٨/١، ٣٦٨/٢؛ بحراني، حدائق الناضرة، ١٢/٥؛ انصاري، کتاب المکاسب ، ٩٩/٢؛ انصـاري، کتـاب الصـلاة، ٤٢٧/١، ٣٥٣/٢؛ انصـاري، کتـاب الصوم، ٦٢، ٢٦٩؛ آشتياني، کتاب الزکاة، ٣٠٢/١.