خلاصه ماشینی:
"» (7) متعاقب این درگیری لفظی اشراف با عصبانیت جلسه را ترک کردند و دریافتند که تلاش تبلیغاتی آنان در به سازش کشاندن و جدا ساختن حضرت ابوطالب از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ناکام و عقیم مانده و خواهد ماند و در راستای مقابله با کانون خطری، که منابع و مصالح آنان را زیر سؤال میبرد، اقدام و عملی بازدارنده از سوی او انتظار نمیرود.
او فصاحتی عظیم داشت، و چون رسول خدا صلیاللهعلیهوآله قرآن میخواند و حکایت و قصه پیامبران بر مردم بیان میکرد و حکایت و وقایع عاد و ثمود و فرعون و هامان را بیان نموده و از عجایب آسمان و زمین خبر میداد، نضربن حارث اظهار میداشت: من بهتر از او میتوانم بگویم و قصه رستم و اسفندیار و ملوک عجم را میگفت و مردمان را خوش میآمد و متعجب میشدند و کافران نیز میگفتند: حکایتهای نضر بن حارث از حکایتهای محمد صلیاللهعلیهوآله خوشتر و شیرینتر است.
» (30) با مهیا شدن زمینه انتشار دین اسلام در یثرب و هنگامی که عدهای از اهالی آن شهر در مکه با رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ملاقات کرده و دین مقدس اسلام را پذیرا شدند، ابوجهل به همراه تعدادی از اشراف راه را بر آنان گرفته و با عتاب و سرزنش گفتند: «مردانی نابخردتر از شما را نیافتهایم، مگر شما به عنوان نمایندگان مردمتان برای تحقیق و تفحص در حال این مرد، محمد[ صلیاللهعلیهوآله ]، نیامده بودید که بیدرنگ مسلک و دین خود و نیاکانتان را رها کرده و دین او را تصدیق نمودید؟» (31) ح."