خلاصه ماشینی:
"اما از اینکه پس از عصر زرتشت و کی گشتاسپ تا روی کار آمدن مادها (قریب 720ـ549 قم)، دیگر نام هیچ پادشاه یا سلسلهای در سنت ایرانی ثبت نگردیده، و هم از این گزارش که زرتشت عاقبت در جنگ با اقوام آریایی صحرانشین تورانی و مشرک به قتل رسید، (34) میتوان برداشت کرد که دیری نپاییده که نظام بنیانگذاری شده توسط زرتشت و نیز فرهنگ و فلسفه سیاسی توحیدی او در معرض تهاجمات بیامان اقوام آریایی مشرک قرار گرفته و جامعه شرقی ایران دوباره در دامن نظام قبیلهای و ملوکالطوایفی آریایی سقوط کرده است.
(113) بنابراین، اردشیر، که خود از خاندانی روحانی بود و از نارضایتی موبدان و توده مردم مذهبی ایران نسبت به خاندان اشک و سیاست مذهبی آنان اطلاع کامل داشت، با تیزهوشی و با ایجاد پیوند میان دین و دولت، از این شرایط بیشترین بهره را برد باری، خدمت متقابل نهاد دینی و نهاد سیاسی، از اصول راهبردی و پایدار حکومت آل ساسان بود و نقش اساسی در استقرار و نیز تداوم دولت ساسانی داشت.
آنچه در این میان حایز اهمیت و نقطه عطف محسوب میشود، این نکته است که در چالش میان شرک و توحید، چگونه فلسفه سیاسی و نظام سیاسی توحیدی، پس از طی مراحلی، به طور کامل در دامن شرک سقوط میکند، بی آنکه در برابر این روند انحطاطی هیچ واکنشی از سوی دین باوران و به عبارت دیگر، مدعیان دینباوری ابراز گردد و آنان از تمامی فرهنگ توحیدی به پوستهای کمرنک و کم خاصیت بسنده میکنند؟ ساختار سیاسی ایران از ادعا تا واقع چنانکه ملاحظه گردید، نظام سیاسی ایران در همه ادوار آن، چهرهای الهی به خود گرفته و مشروعیت خود را بر اساس ارتباط با خدایان یا خداوند توجیه و تبلیغ نموده و فرمانروا را مجری دستوراتخداوند،کهعینعدالتو صواب است، وانمود کرده است."