چکیده:
مفهوم هوش،ماهیت و ابعاد آن از دیرباز مورد توجه متفکران،فلاسفه،روانشناسان و صاحبنظران تعلیم و تربیت بوده است.گروهی آن را پدیدهای واحد و یکپارچه و عدهای آن را متشکل از اجزای متعدد دانستهاند.برخی آن را فطری و ثابت و تعدادی نیز اکتسابی و قابل تغییر دانسته و عدهی بسیاری کوشیدهاند به این مفهوم تجریدی حالتی عینی دهند و حتی سعی کردهاند آن را به طریق گوناگون و با آزمونهای مختلف، اندازهگیری و سنجش کنند.
یکی از نظریههایی که در دهههای اخیر در مورد هوش مطرح شده و مورد توجه و استقبال بسیاری از صاحبنظران قرار گرفته است،نظریهی هوشهای چندگانه است که توسط روانشناسان آمریکایی،هوارد گاردنر،ارائه شده است.این نظریه،مفهوم سنتی هوش به عنوان یک هستی منفرد و ثابت را به چالش میطلبد و آن را متشکل از تعدادی توانمندی در نظر میگیرد که جایگاه هریک در مغز مشخص است و بهطور بالقوه امکان تغییر و توسعه دارند.از جملهی این توانمندیها یا هوشها میتوان به هوش کلامی،هوش منطقی- ریاضی،هوش موسیقیایی،هوش بینایی-هوش درون فردی و...اشاره کرد.این نگاه جدید به هوش،خصوصا از این جهت که آن را پدیدهای قابل دستورزی و آموزش میداند،بسیار مورد توجه صاحبنظران تعلیم و تربیت قرار گرفته است. در مقالهی حاضر پس از مرور خلاصهی مفاهیم مهم مطرح شده در زمینهی هوش به معنای سنتی و رایج آن،به بررسی ابعاد گوناگون هوشهای چندگانهی گاردنر و تأثیرات احتمالی آن در طراحی و اجرای برنامههای درسی میپردازیم.
خلاصه ماشینی:
در جایی که با از دستدادن یک توانایی،انسان هنوز توانمندیهای دیگری دارد که برای حل مسائل زندگی خود میتواند آنها را به کار برد،نمیتوان فقط از یک هوش منفرد سخن گفت بلکه این نظر تقویت میشود که مابا هوشهای چندگانه روبهرو هستیم.
از لحاظ آموزشی،دلیل اهمیت درک مفهوم هوش،خصوصا یکپارچه تلقی کردن آن به عنوان یک توانایی کلی ذهن یا مجموعهای از تواناییهای مختلف دانستن آن،این است که در صورت قبول نظر اول،معلمان میتوانند با بررسی کلی تواناییهای ذهنی شاگردان خود،هریک از آنها را در سه گروه هوشمند7دارای هوش متوسط و کمهوش قرار دهند و در تمامی موارد تحصیلی با یک روش خاص و متناسب با جایگاه هوش کلی آنها،با ایشان برخورد کنندو درحالیکه اگر معلم به وجود هوشهای گوناگون در هریک از شاگردان خود اعتقاد داشته باشد،برخورد وی با هریک از ایشان براساس یک برداشت کلی و کلیشهای نخواهد بود بلکه وی با بذل دقت بیشتری خواهد کوشید تا از توانمندیهای ذهنی هر فرد درک دقیقتری داشتهباشد و با تأکید بیشتر بر تواناییهای قویتر او و به شکوفایی استعدادهایش بیشتر کمک کند.
مفهوم هوشهای چندگانه به ما کمک میکند تا دریابیم برای هنر کودک خاص،کدام نقاط آغازی احتمالا مفید واقع میشود؛مثلا معلمی که میبیند یکی از دانشآموزان از توضیحات کلامی او-هرچند که به نظر خودش کامل و قابل فهم است-چیز زیادی دریافت نمیکند وهنوز در بهت و ابهام به سر میبرد،میتواند روش کار خود را تغییر دهد و به او بگوید: "حمید،مثل اینکه مطلب برای تو زیاد روشن نشده؛چطوره از یک شکل برای توضیح این مطلب استفاده کنیم؟"اگر حمید به این پیشنهاد معلم واکنش نشان دهد و معلم دریابد که او با استفاده از طرح یا تصویر مطلب را بهتر درک میکند،این امر میتواند برای معلم نشانهای از چگونگی وضعیت هوش دانشآموز و راههای مناسبتر برای آموزش وی باشد.