خلاصه ماشینی:
گفتار فرخ پدر اشعار ذیل نصایح پدری است بفرزند خود در هنگامیکه برای طلب دانش و کسب علم سفر میکند و از وطن دور میشود این قطعه از منظومه بدیعی که فاضل دانشمند آقای بدیع الزمان خراسانی در موضوع مقبره فردوسی سرودهاند انتخاب شده و حقیقة برای پدرها و فرزند- ها هردو دستور سودمند و نفیسی میباشد تعلیم و تربیت نگه کن تو ایمرد والاگهر که دانا چکوید بکانا1پسر چو دیدش که در کار آژیر2نیست دل اوز رامش دمی سیر نیست: بدو گفت«کای کودک بیهنر تن آسان شدی خاک بادت بسر دل کار داری برو کار کن سر مردم خفته بیدار کن فرو گیر گیتی بفرزانکی که این است آئین مردانکی بر رادمردان سرافکنده باش بدشمن چو شمشیر برنده باش به پیش ستوران کنی بندگی ترا ننک ناید از این زندگی؟!
روان چنان مرد غمناک باد همان جای او در بر خاک باد: که ارمان3او جز خور و خواب نیست بگیتی شتابنده چون آب نیست!
بیاد آر گفتار فرخ پدر که در گوش گفتت بکاه سفر: «کنون کت بسیج سفر ساختند روان من از رنج بگداختند بدانش یکی جای کن بر سپهر و یا در مغاکی نهان ساز چهر!
تو گر شب نخفتی هنر یافتی دل بد کنش دیو بشکافتی!
تو را رنج داد این در آکنده کنج خوشا آنکه نان دارد از دسترنج.
» -------------- (1)نادان (2)هشیار (3)آخرین آرزو