خلاصه ماشینی:
"و هر سه نفری دور غذا نشستند و سرگرم خوردن شدند،سینی جداگانهای در پیش آقا نهادند،از قضا یکی از اعیان شهر که مهمان ناخوانده بود بدیدار شیخ آمد و در کنار سفره وی نشست.
ناگاه بینوائی هم از در درآمد و منظره سینی خوراکیها را دید که هر سه نفر دور یک سینی نشستهاند، فقط سینی خوراک آقا دو نفری است برای تکمیل حد نصاب رفت در کنار آن ثروتمند نشست مرد اعیان دید عجب غلطی کرده و در چه صحنه تماشائی گرفتار شده است به خاطر نداشت که در همه عمر با یک بیچاره و بینوائی همنشین شده باشد تا چه رسد که هم خوراک شود،شیخ هم به این شئونات اعیانی و جاه و مقام ظاهری توجهی نداشت و پشت پا به همه تشریفات زده و او را هم مانند خود در ردیف بینوایان و ولگردان شهر در کنار هم قرار داده و همه برادرواری هم خوراک شدهاند فکری کرد و تدبیری نمود و بمرد بیسروپا که در کنارش نشسته بود گفت."