چکیده:
مقاله حاضر درصدد تبیین عدالت فردی به عنوان فضیلت نفس و به مثابه برترین فضیلت در اخلاق در مقابل عدالت به
عنوان عملی اجتماعی است. بحث عدالت فردی مقدم بر بحث عدالت اجتماعی است، زیرا با تربیت انسان، جامعه نیز
بالطبع از افراد تربیت یافته برخوردار شده و در نتیجه، جامعه، ساختار سیاسی سالمی مییابد.جایگاه بحث حاضر، در اخلاق فضیلت مدار است که قائل به ارزش ذاتی فضایل بوده و درباره خصایل و عادات
اخلاقی با تأکید بر ویژگیهای درونی فاعل فعل بحث میکند. در بحث عدالت فردی، عدالت به مثابه یک فضیلت
هدایتگر در طی طریق صحیح زندگی است. در این مقاله به بررسی و تبیین نظریات افلاطون، ارسطو و نیز حکیمان
مسلمان، از جمله خواجه نصیرالدین طوسی، ابنمسکویه و مرحوم نراقی و مقایسه آنها با یکدیگر پرداخته میشود.
خلاصه ماشینی:
"با این وصف، باید گفت که افلاطون محتوای این فضیلت را بسیار محدود کرده است، زیرا عدالت را صرفا وجود هماهنگی میان طبقات جامعه دانسته، آن را تصویر و انعکاسی از هماهنگی نفس فردی میداند و ثابت میکند که عدالت، مقتضای نفع شخصی فرد عادل است.
عدالت از دیدگاه حکیمان مسلمان حکیمان مسلمان، عدالت را با توجه به قوای نفس به عنوان فضیلت نفس (عدالت فردی) تبیین میکنند، چنانکه خواجه نصیرالدین طوسی و ابن مسکویه (ابن مسکویه:37) عدالت را فضیلتی میدانند که از ترکیب قوای سهگانه نفس و هماهنگی بین فضایل حکمت، شجاعت و عفت حاصل میشود: العدالة هو ائتلاف جمیع القوی و اتفاقها علی امتثالها للعاقله بحیث یرتفع التخالف و التجاذب؛ (نراقی :52) عدالت عبارت است از ائتلاف همه قوا و اتفاق آنها بر فرمانبرداری از عقل، به طوری که فضیلت مخصوص هر یک حاصل شود.
با این محاسبه، اگر قوه ادراک بر بقیه قوا غالب شود و بقیه قوا مطیع او باشند، عمل هر یک از آنها به طور اعتدال صورت خواهد گرفت و در نتیجه، هماهنگی بین قوا و نیروهای انسانی به وجود میآید و لذا انسان از فضیلت لازم برخوردار میشود و در نتیجه، از تهذیب قوه عامله، عدالت و از تهذیب قوه عاقله، علم یا حکمت و از تهذیب قوه غضبیه، حلم و شجاعت و از تهذیب قوه شهویه، عفت و خویشتنداری حاصل میشود.
(همان:124) در واقع، منظور این است که عدالت، وضع نفسانیای است که تعدیل همه صفات و افعال و باز آوردن افراط و تفریط به حد اعتدال به سبب آن است، همچنین سبب هماهنگی بین قوا میشود، به طوری که در نتیجه آن، فضیلت واحدی در نفس پدید میآید."