خلاصه ماشینی:
"تابلوهایی که همه ابتکار خودم بود و با لامپهای رنگی و کلیدهای گوناگون کار بسمه تعالی در تاریخ 7/7/49 مطابق با 27 رجب/1390 به مناسبت روز بعثت رسول اکرم صلی؟؟؟علیه و اله و سلم از طرف کانون تربیتی جهان اسلام دعوت شده بودم برای یک سخنرانی به مناسبت آن روز فرخنده،در اینجا با جناب آقای گلبیدی موسس محترم دبستان کرولالها اشنا شدم و روز بعد توفیق بازدید این مؤسسه؟؟؟،الحق مصداق بارز من احیا نفسا فکانا احیا الناس جمیعا است،از نوع کارهائی است که نشاندهندهء اثار نیک ایمان و اعتقاد مذهبی است،در سال گذشته؟؟؟این موسسه را در شیراز مشاهده کردم که به وسیله یک مسلمان باایمان دیگر یعنی یک مسلمان واقعی به نام آقای دکتر سلامی پایهگذاری شده است.
دکتر مهران با تعجب نگاهی به آقای معصومخانی کردند و گفتند:چرا به ایشان معلم ندادهاید؟ مدیر کل شروع کرد به توجیه و گفت که هیچ معلمی راضی به کار با ایشان و بچههای کرولال نیست.
سال بعدش که دکتر خانلری به اصفهان آمد و تقدیرنامهای هم برای من فرستاد، بهانهای پیدا کردم و نامهای برایش نوشتم که آقای وزیر!دکتر مهران به مدرسهء ما آمد و تقاضای نشان برای من کرد که البته اقدامی نشد،چون مدیر کل پیگیری نکرد.
بههرحال در سال 1355 یا 1356 یک روز استاندار و شهردار و بعضی مقامات اداری آمده بودند بازدید مدرسه،توی یکی از کلاسها شهردار جلو بچهها سیگاری روشن کرد و چوب کبریت را توی کلاس انداخت!بچهها که تا آن وقت چنین بیانضباطی آشکاری ندیده بودند، بیتوجه به حرفهای مقامات و حضور استاندار،بلند شدند و با تعجب اول به چوب کبریت نیمسوختهء آقای شهردار نگاه کردند و بعد به صورت ایشان و آخرش هم به من!"