چکیده:
برخلاف اقتضای مدرنیته که درصدد نظریههای وحدتیافته برای روانشناسی جدید بود،وضعیت پستمدرن برای روانشناسی چشماندازهای متکثر ایجاد کرده است.در توجیه این مطلب سنتهای پدیدارگرایانهای همچون بودیسم یاری میدهند زیرا برخلاف رهیافت علمی مدرنیته به روانشناسی واقعی وفادارتر است.در این مقاله ضمن بررسی این مطلب نشان داده میشود که مقولاتی همچون خود،بدنمندی در این سنت همگامند با تحلیلهای ساختشکنانه فرهنگی در وضعیت پستمدرن،و در عین حال نشان داده میشود که این نکته دستاوردهای علم را نیز بیاهمیت نمیکند و با آن تضاد ندارد.این مقاله مروری است بر مفهوم شرقشناسی با تکیه بر کارهای ادوارد سعید و کسانی که پس از او به این دیدگاه پرداختهاند.در این مقاله همچنین لوازم شرقشناسی نیز برای انسانشناسی خاورمیانه مورد بحث قرار میگیرد.در این مقاله سه بخش دارد: نخست مروری میشود بر مفهوم شرقشناسی و آنگاه خود این مفهوم و دیدگاه بررسی میشود و سپس شرقشناسی را در قلمروی گستردهتر و در حوزه مطالعات میان فرهنگی مورد بحث قرار میدهد و دوگانههای«ما-آنها»و«خود-دیگری» مطالعه میشوند.
خلاصه ماشینی:
14 ما نیز اگرچه با اصل تعبیر وی دال بر هویت ویژه و یگانۀ فلسفۀ اسلامی که بر هیچ یک از فرهنگهای دیگر منطبق نیست موافقیم،ولی سخن ما در این است که چگونه وی نیز که دم از رهایی از تعصب نژادی و قومی میزند و از آثار شوم شعوبیگری ضد عرب مینالد،باز از فلسفۀ اسلامی به گیاه عربی اسلامی یاد میکند و نیز فراتر از این تعبیر آنگاه که میخواهد برای هریک از دو تعبیر فلسفۀ عربی و فلسفۀ اسلامی توجیه و محملی ذکر کند میگوید: و بسیار افراد دیگری از نژادها و ملل مختلف که در تشکیل فرهنگ و فلسفۀ اسلامی مشارکت داشتهاند،ولی همۀ آنها با روح و عقل و احساس عربی رشد و نمو یافتند و نمایندگان فرهنگ و فکر عربی بودند کما اینکه اسلام خود زائیدۀ نبوغ عربی است و در بیشترین اصول و بخشهای خود مدیون نبوغ عربی است.