نخستین دیدار

"نخستین دیدار ولی الله درودیان دیروز چو آفتاب بودی‌ امروز چو کیمیات جویم نخستین بار،نام استاد انجوی را از دوستم حسن حنایی شنیدم. بدین‌ ترتیب ما،هم صاحب آثار هدایت شدیم، هم با آن آثار انس و الفت گرفتیم و به تبع این‌ کشش و کوشش بود که حنایی بعد از پایان‌ دورهء دبیرستان کتابی با نام«صادق هدایت در زندان زندگی»1نوشت و نوشتهء خود را پیش ازانتشار به استاد انجوی سپرد تا بخواند و نظر انتقادی و اصلاحی خود را به‌ وی بگوید. تا یک روز حنایی درآمد که:«انجوی باز هم‌ سراغ تو را از من گرفت و گفت چرا فلانی به‌ دیدن من نیامد؟»به غرور جونی گفتم:«من‌ که با آقای انجوی کاری ندارم اگر انجوی‌ کاری دارد او به دیدار من بیاید!»حنایی‌ گفت:«عجب!یعنی می‌فرمایید انجوی با ریش‌سفید به دیدن سرکار عالی بیاید؟»این‌ حرف حنایی،مرا از رو برد."