خلاصه ماشینی:
"چنانکه در نهایت این سلامتی و توانایی کاری است که تعیین میکند چه مقدار کار بطور بالقوه میتواند انجام شود (و بیتردید به منظور اطمینان از اینکه تا حد زیادی این توانمندی5تحقق مییابد،میتوان به طراحی و سازماندهی ترتیبات اجتماعی و اقتصادی دست زد)پس تردیدی نیست که موازنه و تناسب با بیکاری جوانان یک نتیجهگیری غلط6است.
همچنین این نیاز وجود دارد که موضوعات اخلاقی در بردارنده تضاد،زمانیکه بطور قطع تضاد پدید میآید،از طریق توازن منافع گروهها با منافع مخالف مورد توجه قرار داده شوند تا اینکه به منافع یک گروه در برابر گروه دیگر تقدم و اولویت کامل بخشیده شود.
این امر بیتردید درست است که در بررسی کار کودکان،میبایست واقعیت فقر خانواده موود توجه قرار بگیرد،اما به هیچ وجه روشن نیست که چرا باید چنین فرض شود که لغو کار کودکان،تنها منجر به کاهش در آمد خانواده و غفلت بیشتر از کودکان،بدون هیچگونه اصلاح و تعدیل اقتصادی،اجتماعی یا آموزشی دیگر میشود.
اما دعوت مزبور تنها برای وضع قوانین جدید-هرچند در واقع با اهمیت- نیست،چرا که پیشرفتهای اجتماعی دیگر میتوانند به تحقق و واقعیت بخشی حقوق کمک نمایند مانند ایجاد نهادهای جدید، عملکرد بهتر نهادهای موجود و آخرین اما نه کم اهمیتترین،از طریق تعهد اجتماعی عام در جهت تلاش برای کارکرد مناسب ترتیبات اجتماعی،سیاسی و اقتصادی به منظور تسهیل اجرای حقوقی که بطور وسیع به رسمیت شناخته شدهاند.
(See,for example,Dworkin,1977) در صورت تضاد،تکلیف چیست؟و عملکرد ما تحت رهبری و هدایت کدام است؟ اولویتهای هدفهای اجتماعیمان یا تقدم حقوق فردی؟آیا میتوان این دو دیدگاه را بطور همزمان بدون مواجهه شدن با تضادی درونی مورد استناد قرار داد؟من معتقدم که این دو رویکرد در واقع با یکدیگر تنش و اصطکاکی ندارند،مشروط بر اینکه آنها به نحو مناسبی صورتبندی شوند."