خلاصه ماشینی:
"حال پرسش این است که آیا در سوبژکتیویسم رئالیستی حداقلی،تمام موارد و مصادیق دخالت و تصرف و تأثیر در امر شناسایی و نوع و مقدار آنها مورد توجه و عنایت و آنگاه تحلیل و تأمل کافی قرار گرفته است،آیا همان مقدار که برای مثال در مورد فطریات ادراکی تحقیق و تأمل شده است،در موارد دیگر نیز تحقیق شده است؟ در پاسخ باید گفت که در عین حال که در مواردی چند این تحقیق صورت گرفته است اما به دو دلیل این تأملات،ناکافی بوده و میتوانند در وصول به مطلوب معرفتی و دیدگاه مورد نظر،آسیب بنیادی وارد سازند: الف-بخش و فصل خاصی برای بحث در عناصر و موارد دخالتکننده و متصرف (موجود و ممکن)در امر ادراک،گشوده نشده است.
9. با توجه به اینکه کانت نیز در نهایت از«قوه»حس و«قوه»فاهمه و مقولات مربوط به آنها سخن میگوید،بدین معنا که از نظر کانت انسان از یک سلسله قابلیتها و تواناییها یا به بیان دیگر کارکردهای معین معطوف به صور ادراکی حاصل از شهود حسی یا بالقوهگیهای جهتدار،برخوردار است که بر اثر ارتباط دستگاه ادراکی،با خرج فعال میشوند و به فعلیت میرسند،چه تفاوت اساسی میان دیدگاه سوبژکتیویسم رئالیستی حداقلی،در مورد قوای ادراکی،با کانت میتواند وجود داشته باشد؟به بیان دیگر این دیدگاه،کانت را به دلیل باور به معقولات پیشین و فطری در انسان در گروه شکگرایان قرار میدهد و سوبژکتیویسموی را شکاکانه میداند و از طرف دیگر در دیدگاه خود از عناصری از قبیل قوای ادراکی فطری برخوردار است که شباهت ساختاری و بنیادی با نظر کانت در مورد مقولات دارد،حال ممکن است این پرسش مطرح شود که آیا شما نیز دچار همان دشواریهای کانت نخواهید بود؟تفاوت اساسی سوبژکتیویسم رئالیستی حداقلی با کانت در چه چیزی خواهد بود؟ 01."