خلاصه ماشینی:
"معلم ما با اتکا به مبانی فلسفی برگرفته از باروهایمان،باید پاسخ دهیم که کارکرد اجتماعی آموزش و پرورش اگر مهیا کردن بچهها برای ورود به یک فرآیند انتقادی و انقلابی نیست،پس چیست؟ به نظر میرسد تکلیف نظام آموزشی روشن بود،اما بعد از انقلاب اسلامی چهطور؟آیا نظریهی مدونی برای ارتباط دولت و آموزش و پرورش داریم؟برخی معتقدند که این نظریه مدون از جنس حمایت و تأیید و تصدیق است که گمان میکنم این باور خطرناکی است که نسل جدید را نقشپذیر بار بیاوریم و در یک رابطهی تصدیقی صرف با نظام اجتماعی و سیاسی حاکم قرار دهیم.
از بخش کوچکی برای تصمیمگیری،استفادهی بهینه به عمل میآید و عملکرد کاملا تمرکزگرای آموزش و پرورش ما،اکثریت قابل توجه را مجاب کرده که سیستم نیازی به ظرفیت فکری شما ندارد در نهایت جمعبندی این است که برای خروج از این کندی آموزش و پرورش نیازمند آن است که در راستای کاهش تمرکز تغییراتی ایجاد کند و هم لازم است ما در جهت پیشگیری از وارد شدن تهدیدهای آموزشی که در نتیجهی کارکرد سایر دستگاهها است، تقسیم کار ملی را انجام دهیم."