خلاصه ماشینی:
"یک سال بعد بر اثر سانحهای،سینهاش به هنگام سواری آسیب میبیند و از زبانشناسی سرخورده میشود و فکر میکند که فعالیتهای این طایفه، مثل موش کور چیزی جز نقبزدن نیست و در عین حال از بیاعتنایی همکاران خود نسبت به مسائل حقیقی و اساسی زندگی ناراحت است.
اما در 1876 به دیدگاه دیگری نسبت به این مرد میرسد و معتقد میشود که اعتقادات مسیحی واگنر،بهطور خاص در اپرای پارزیفال24؛ «تظاهر و بازیگری محض و کوششی به اقتضای روز برای رسیدن به ترتیبی با مصادر قدرت آلمان است که حالا عابد و پارسا شدهاند.
یونگ47، اراده قدرت را همان سایه48یا بخض هولناک و منفی وجود میداند و به این عقیده میرسد که نیچه در اوج تنش روانشناختی خود گیر کرده است.
اراده قدرت معنایی عمیق و حیطه گستردهتری برای پاسخگویی به نیازهای آدمی دارد و از سوی دیگر برخلاف نظر یونگ جنبه مثبت وجود است.
چنین خدایی است که نیچه از چشماندازی دیگر، نه تنها درک خود از تراژدی و درام تراژیک را به وجود آن مینهد،بلکه آن را به الگویی هستی شناختی برای فلسفه پر تب و تاب خویش بدل میکند.
»38 اگر درک دیونیزوسی به تنهایی آدمی را ویران میکند،توجه یک سویه به نیروی آپولونی نیز، نه تنها موجب خاموشی شور و شعف خواست حقیقت در انسان میشود بلکه باعث تباهی تراژدی نیز میگردد.
حاکم شدن آپولون به تنهایی،بر روح آدمی معنایش این است که انسان تنها به یاری توهم و فریب،خود را غرق زندگی روزمره کند و دیگر برای تعالی معنای وجود خود،دست به پیکار نزند."