خلاصه ماشینی:
"حالا پرسشم این است:زمانی که نیروهای یک پروژهء تلهتئاتر،همگی دقیق و به جا،در جایشان نشستهاند چرا کار آنچنانکه باید و هست،از آب در نمیآید و ارتباط لازمه را در پی ندارد؟!چه اتفاقی میافتد که یک کارگردان هنری روی صحنه بسیار موفق است اما،زمانی که تئاتری از او در تلویزیون پخش میشود،کیفیت و توان صحنهای کارگردان هنری در آن بیرنگ و بیرمق به نظر میآید، نمونهاش آقای سمندریان.
چه شده؟!آیا قدرت سمندریان کم شده؟!اکیپش اکیپ غیر حرفهای است؟!زمانی که طراح صحنهاش،حرفهای ترین نیروی موجود است و به بهترین شکل عمل میکند،وقتی تمام اکیپ نشسته بر جای خود در حال فعالیتند؛چرا سمندریان سمندریانی نیست که از او«ازدواج آقای میسیسیپی»را بر صحنه دیدهایم؟!در اینباره سمندریان مقصر است یا کارگردان تلویزیونی؟!چون معتقدم «به سوی دمشق»از لحاظ حرفهای اصلا و ابدا برنامه موفقی نبود.
یک رشته از میرانسنها ممکن است در صحنه میزانسن نمونه و حائز اهمیتی باشند اما در تصویر،و برای تلویزیون جواب لازم را ندهند؛کارگردان تلویزیونی باید قدرت تشخیص داتشه باشد و کارگردان هنری را نسبت به این موضوع روشن کند و با دخالتهایی از این دست،تفاوت خود را با یک سوئیچر،به نمایش بگذارد.
میبینیم که در صحنه و بهعنوان هادی مرزبان کارگردانی کار بلد است اما همین ککه در مقام کارگردان هنری،به تلویزیون و به تئاتر تلویزیونی میآید.
اما زمانی که کنار کارگردان تلویزیونی پشت دستگاه ضبط و سوئیچ مینشیند و در تخصص او دخالت میکند؛چون دخالت در لحظه است به ریتم و روند کار لطمه میزند و کار خود را خراب میکند."