چکیده:
اندیشه مهدویت از مفاهیم مؤثر قرآنی، روایی، کلامی، سیاسی و از ارکان تاریخ اسلام
است که در فرهنگ و تمدن اسلامی و بحران فراگیر و مستمر جهان اسلام، جایگاه ویژهای
داشته است. موعودگرایی در غرب اسلامی که سرزمین همزیستی ملل منتظر الظهور است ریشه
سنتی دارد. نخستین تجربه پیدایش دولت براساس مهدویت در غرب اسلامی روی داد. گزارش
تاریخی از چهارده قرن مهدویت و بررسی مبانی نظری آن، مدعیان مهدویت و دولتهای
کلامی مهدوی که از اواخر قرن دوم تا اواسط قرن چهاردهم هجری با ادعای مهدویت در غرب
اسلامی تأسیس شدند، موضوع بررسی این نوشتار است.
خلاصه ماشینی:
"خلاصه این که از ظرفیتهای موجود در مهدویت در قالب الگویی مبتنی بر پیشگوییها و ارهاصات زمانی مربوط به آخرالزمان و منجی قائم منتظر دادگستر در فرهنگ مسلمانان، استفاده شد و این وضعیت، در اواخر قرن اول هجری در شرق و غرب جهان اسلام جایگاه ویژه و متجانسی نزد قدرتهای سیاسی و تعداد زیادی از حرکتهای اصلاح طلبانه و ظلم ستیز پیدا کرد.
زمینههای موعودگرایی در غرب اسلامی زمینههای آغازین اندیشه مهدویت در غرب را باید در دو منشأ اساسی جستوجو کرد: یکی در تبلیغات مسیحی که از چند قرن پیش از آغاز فتوحات مسلمانان در مغرب، به وسیلة دولت مسیحی روم و مبلغان وابسته به آنها صورت گرفته بود؛ و دیگری در احادیث و روایات ملاحم و فتن پیامبر، ائمه شیعه و صحابه که دربارة مهدی و آخرالزمان در مغرب، آمده بود.
در این زمان، بسیاری از اقطاب صوفیه در عرصه جهاد با نصاری فعال بودند و به طور مثبت، از نیروی ولایت خود برای مقابله با هجوم نصاری به سواحل مغرب اقصی سود میبردند؛ مانند ابی عبدالله العباسی (1090 ه) که از بزرگان عصر خود بود و مردم برای اعلام جهاد و رهبری او بر ضد نصاری، در اطراف او متحد شدند[56] و سلا را از چنگال نصاری نجات دادند.
در آغاز، آنها بدون هیچ گونه ادعایی در خصوص ولایت مهدویت، اصلاح و مقابله با فساد و ظلم روی کار آمدند و این نقطه تفاوت دولتهای سابق در مغرب با دولت علوی بود که با ادعای مهدویت و اصلاح به قدرت رسیدند."