چکیده:
نمیتواند تعریف جامع و مانعی برای ایدئولوژی باشد.این تعریف بیشتر منطبق با تعاریف مارکسیستی از ایدئولوژی است.بعضی ابتدا یک تعریف نادرست از ایدئولوژی ارائه میدهند و سپس این تعریف غلط را به مصادیقی حمل میکنند که اصولا آن مصادیق شامل این تعریف غلط نیستند.این گروه ایدئولوژی را در لغت به معنای«علم به عقیده»یا «علمشناسی»تعریف میکنند و در اصطلاح،ایدئولوژی را اندیشههای پنداری و غیر واقعی توصیف میکنند:«ایدئولوژی»فردی خیالپرور محسوب میشود که به اندیشههای پنداری بریده از واقعیت خود،دل خوش ساخته است»1.بعدها تقریبا همین معنا از ایدئولوژی در مکتب مارکس وارد گردید و با تحلیلی فلسفی-جامعهشناختی در هم آمیخت و مورد استفاده وی قرار گرفت.مارکس ایدئولوژی را با شعور یا وجدان کاذب برابر دانست.منظور از شعور یا وجدان کاذب این است که شخص مدعی آگاهی باشد.اما در حقیقت ناآگاهانه و به سبب داشتن نحوهء خاص از معیشت واقعیت بر او به نحو وارونه جلوه کرده باشد.بنابراین مارکس معتقد است میان«ایدئولوژی»و«علم راستین»تفاوت وجود دارد.بر مبنای این تعریف ایدئولوژی خادم منافع حاکمان،مشروعیت بخش به قدرت حاکم،معطوف به قدرت و سیاست و انقلاب،تعارضزدا از عین و ذهن میباشد. بنابراین ایدئولوژی در این دستگاه فکری حجاب واقعیت محسوب میگردد و وسیله و ابزاری است برای فریب افکار عمومی که آدمیان را وا میدارد حقایق را وارونه ببینند.پس از ارائه این تعیرف موهوم از ایدئولوژی،دین و اعتقادات مذهبی را هم یک نوع ایدئولوژی معرفی میکنند و معتقدند بسیاری از افراد به وسیلهء دین که یک ایدئولوژی است به دنبال کسب قدرت هستند و مردم نیز مقهور ایدئولوژی میشوند.در حقیقت تبدیل به یک سوژه سیاسی میشوند و قدرت تفکر را نخواهند داشت.اما واقعیت این است که ایدئولوژی معانی مختلفی دارد،چنانکه اقسام گوناگونی دارد که برخی اقسام آن منفی است و برخی اقسام مانند ایدئولوژی اسلام مثبت و انسانساز است. نجف علی غلامی بحث رابطه بین ایدئولوژی و سیاست که از طرف آقای عضدانلو اشاره شده یکی از مباحث مهم و اساسی در حوزهء اندیشه سیاسی است.نوع ورود در بحث و توضیح کافی پیرامون متغیرهای مستقل و وابسته و ارائه یک فرضیهء مستقیم از طرف نویسنده محترم شایستهء تقدیر است و حاکی از این مطلب است که ایشان با یک متد علمی به دنبال اثبات فرضیهء مورد نظر خود میباشد،اما در ارائه بحث،نکاتی قابل تأمل است که به برخی موارد اشاره میشود: 1.ایدئولوژی مثل بسیاری دیگر از مفاهیم،مفهومی دو پهلو میباشد و به عبارت دیگر مشترک لفظی است.بنابراین در تحلیل و بررسی این مقاله،باید جوانب مختلف آن مورد توجه باشد.آنچه در این نوشتار ما شاهد آن هستم نگرش کاملا منفی به«ایدئولوژی» است در حالی که ایدئولوژی معنای مثبتی نیز دارد و مرحوم مطهری قدس سره بدان اشاره نمودهاند.ایدئولوژی یعنی بایدهای متکی بر یک جهانبینی،که جهت ساخت زندگی برای انسان ارائه میشود. 2.ایشان در تعریف ایدئولوژی میگوید«باورهایی فرهنگی است که به عنوان ابزاری برای توجیه قشربندی و نابرابریهای اجتماعی مورد استفاده قرار میگیرد»این تعریف آقای عضدانلو در این نوشتار به دنبال پاسخ این سؤال است چرا انسانها در امر سیاست همیشه سوژهء سیاسی هستند و دیگران برای آنها اتخاذ تصمیم میکنند؟فرضیه اساسی این مقاله پیرامون این سؤال است که متولیان قدرت به وسیله ایدئولوژی قدرت خود را نهادینه میکنند و به آن مشروعیت میبخشند.ایشان معتقدند سیاست از طریق زبان ایدئولوژیک میشود و نتیجهء ایدئولوژیک شدن سیاست رسوخ تحریف در امر سیاست است و در جایی که سیاست از طریق ایدئولوژی تحریف شود،دیگر حقیقت و صداقت نقشی در گفتمان سیاسی بازی نمیکنند.
خلاصه ماشینی:
"زبان سیاست حمید عضدانلو اطلاعات سیاسی-اقتصادی،ش 11 و 21،مرداد و شهریور 68 چکیده: آقای عضدانلو در این نوشتار به دنبال پاسخ این سؤال است چرا انسانها در امر سیاست همیشه سوژهء سیاسی هستند و دیگران برای آنها اتخاذ تصمیم میکنند؟فرضیه اساسی این مقاله پیرامون این سؤال است که متولیان قدرت به وسیله ایدئولوژی قدرت خود را نهادینه میکنند و به آن مشروعیت میبخشند.
اگر سیاست را فرایند تصمیمگیری در مورد سرنوشت خود تعریف کنیم،از جمله پرسشهای کلیدی که میتواند ذهن ما را به خود مشغول کند این است که چه نیروهایی(تاریخی،فرهنگی و یا سیاسی)باعث آن میشوند که انسان تبدیل به سوژهء سیاسی و یا موجود منفعلی شود که دیگران دربارهء او تصمیم میگیرند.
یکی از سادهترین تعاریفی که میتوان از ایدئولوژی به دست داد این است که:ایدئولوژی باورهایی فرهنگی است که به عنوان ابزاری برای توجیه قشربندی و نابرابرهای اجتماعی مورد استفاده قرار میگیرد.
این بدان معناست که هرچه ایدئولوژی صاحبان قدرت فراگیرتر شود و سوژههای سیاسی آنها ایدئولوژی صاحبان قدرت را درونیتر کند،و نسبت به آن جامعهپذیرتر شوند،نیاز به کاربرد زور برای تثبیت شرایط موجود کمتر میشود.
بنابراین،یکی از معضلاتی که در راه مطالعه و درک مسائل سیاسی قرار دارد گنگ و مبهم بودن مفاهیمی است که از طریق آنها سیاست توضیح داده میشود.
وقتی سیاست از سوی قدرت سیاسی و از طریق زبان ایدئولوژیک تحریف شود،زبان، تفکر و گفتار عمومی محدود به زبان،تفکر و گفتار قدرت میشود؛و این امر از قدرت اندیشه میکاهد و خللی در رشد معنا ایجاد میکند."