خلاصه ماشینی:
"همانطور که گفتیم جریانهای تقلیدگرا به طور کلی عقل را در مقابل مفاهیم جدید،به اعتبار اینکه مفاهیم از غرب آمده بود و غرب از همه جنبهها از ایران پیشرفتهتر بود،بر نمیتابیدند و پذیرش بیقید و شرط این مفاهیم را بدون توجه به ناسازگاری یا سازگاری آنها با ساختار فرهنگی،سیاسی و اجتماعی ایران تجویز میکردند و برای این تجویز ابطالناپذیری علم و عقل فرنگیان را تا سطح مقدسات ارتقا میدادند و در مقابل تأویلگرایان با همسازی شرعی بین مفاهیم جدید و شریعت به نوع دیگری ابطالناپذیری این مفاهیم را القا میکردند اما اصولگرایان به دنبال تکافوی ادله بودند.
اگر تقلیدگرایان در نهضت مشروطه ایران در پناه تأویلگرایان جریان منطقی تفکر انتقادی را از صحنه تحولات سیاسی ایران خارج کردند و از دل یک جنبش بزرگ اجتماعی مدل جدیدی از استبداد را که در تحولات دوران معاصر از آن تحت عنوان استبداد مرکب یاد میکنند به وجود آوردند،در مقطع دیگری از تاریخ معاصر مجددا این اتحاد تاکتیکی با ارتقابخشیهای کاذب جدید به کودتای دیگر و استبدادی سیاهتر منجر گردید.
تقلیدگرایان و تأویلگرایان عصر جمهوری اسلامی نیز همان خطای تاریخی اسلاف رضا خانی را مرتکب شدند،به این توهم که"برای دموکراتیزه کردن جامعه دیگر مشروعیت انقلابی امام خمینی(ره)و منابع سنتی شریعت،کارآمدی نداشته و باید به دنبال مشروعیت عقلانی-قانونی که مبنای جمهوریت ایران است بود.
2 دستپاچگی انحصارطلبان انتخابات دوم خرداد 76 برای مصادره یک حرکت طبیعی در درون جمهوری اسلامی و ارتقای آن به یک جنبش اجتماعی بر ضد انقلاب اسلامی،به گونهای شدید بود که باورشان گردید داستان انقلاب در ایران به پایان رسیده است و میتوان این داستان به پایان رسیده را در قالب گفتمان تودهگرا یا بنیادگرا و یا اصلاات از بالا از طریق ارتقای یک حرکت انتخاباتی به یک گفتمان سیاسی به نام گفتمان مردمسالاری به چالش کشید."