چکیده:
در عصر حاضر، رویکردهای گوناگونی در معرفتشناسی مشاهده میشوند. در رویکرد مبتنی
بر فلسفه تحلیلی، یکی از مباحث مهم و بنیادین «تحلیل معرفت» است. بسیاری از
معرفتشناسانی که چنین رویکردی دارند به تحلیل فلسفی یا تعریف حقیقی آن پرداخته، پس
از نقد تعریف سنتی «معرفت»، تلاش کردهاند نقصهای آن را ترمیم کنند و در نتیجه،
تعریفی جامع و مانع ارائه دهند. اختلاف میان این عده درباره تعریف «معرفت» و بیان
مؤلفهها یا شرایط آن و نیز درستی یا نادرستی اصل تحلیل، به رغم سالها بحث و
پژوهش، عمیقتر شده است. در مقابل، عدهای بر اساس مبانی ویژه خود، تحلیل معرفت را
نادرست میدانند.
به نظر مؤلف، نه تنها به تحلیل فلسفی معرفت و تعریف حقیقی آن نیازی نیست، بلکه حتی
این کار ناممکن است. اگر «معرفت» به تعریف نیاز داشته باشد، تعریف قراردادی کفایت
میکند. در واقع، نظر نگارنده درباره این مسئله دو جنبه دارد: سلبی و اثباتی. جنبه
سلبی آن تردید در امکان دستیابی به تحلیل دقیق معرفت یا انکار آن است، و جنبه
اثباتی آن ارائه راهحلی برای حل مسئله. البته برخی از معرفتشناسان معاصر بر اساس
مبانی ویژه خود، به نتیجه اول رسیدهاند؛ اما به جهت دوم تاکنون توجهی نشده است.
این مقاله تلاش کرده است راه حلی برای مسئله مزبور ارائه دهد که با آن میتوان به
این نزاع طولانی خاتمه داد.
خلاصه ماشینی:
"مقدمه در حالی که در سنت فلسفه اسلامی و دیدگاههای همسو با آن «معرفت»، «علم» و معادلهای آنها نظیر Knowledge و Episteme مفاهیمی بدیهی تلقی میشوند، بسیاری از معرفتشناسان معاصر، که گرایش «فلسفه تحلیلی» دارند و در این سنت رشد کردهاند، معرفت را نیازمند تحلیل میدانند و افزون بر تعریف لفظی، در تلاشند تعریفی حقیقی از آن ارائه کنند،[2] گرچه به رغمتلاشهای بسیار، تاکنون نتوانستهاند به تعریفی جامع و مانع دست یابند.
[18] اکنون که از این منظر، پرداختن به شرایط لازم برای صدق مفهوم «معرفت» و تحلیل فلسفی آن تلاشی بیهوده است ـ چراکه دستیابی به تعریف حقیقی اینگونه مفاهیم متعذر یا متعسر و در مواردی ناممکن است ـ در معرفتشناسی و دانشهای همگن، آنگاه که واژه «معرفت» را به کار میبریم و به دنبال آن، مفهوم آن را منظور میکنیم، چه معنایی از آن مراد است؟ راه حل برگزیده در تعریف «معرفت» به نظر میرسد معرفت مراتبی دارد.
حتی اگر کسی این نظریه را بپذیرد که در برخی از حوزهها همچون هستیشناسی و خداشناسی نمیتوان به یقین بالمعنی الاخص دست یافت، بلکه معرفت رجحانی (اولی و احری) به گزارههای اینگونه حوزهها به دست میآید، یا اینکه معتقد شود که دستیابی به چنین مرتبه رفیعی برای همگان در این حوزه لازم نیست، مشکلی در معنای «معرفت» ایجاد نمیشود؛ چون این گفته به معنای اکتفا به مرتبهای فروتر از مرتبه یقینی، یعنی معرفت ظنی است و چنین اصطلاحی روشن و واضح است."