خلاصه ماشینی:
"لیکن تحلیل این حوادث نشان میدهد که جاهطلبیهای وزیر تا چهاندازه در بروز آن حوادث مؤثر بوده است؛تا آنجا که خود ابن بی بی، ضمن قید اینکه صاحب شمس الدین در دوران پیش از حکومت استبدادی خود هیچ کاری از امور مملکتی را بدون اطلاع قراطای انجام نمیداد،نمیتواند از ذکر این مطلب بگذرد که عملکردهای اخیر شمس الدین،جلال الدین قراطای را نیز،که هیچ فکری جز حفظ آبروی دولت نداشت، متأثر کرد و برای جلوگیری از رسیدن او به مقام وزارت هیچ کوششی را فرونگذاشت63.
با توجه به آنچه در سلجوقنامه آمده است84مبنی بر اینکه قراطای سمت نایب السلطنهء خود را،که از زمان جلوس کیکاووس تا زمان وقوع حادثهء یادشده،یعنی تا زمان شروع سلطنت مشترک در 746 هـ ق،ادامه داشت،رها کرد و به«اتابکی»منصوب شد،و با توجه به اینکه در وقفنامهء مسجد و خانقاه برادر او،یعنی کمال الدین(در صفر 646 هـ ق)،به قراطای لقب«ابو الملوک السلاطین»داده شده است،معلوم میشود که قراطای یک سال قبل از آن واقعه به مقام«اتابکی»رسیده بوده است.
در این بین،با توجه به ترتیب تاریخی وقایع،و انتصاب نجم الدین نخجوانی و محمود طغرایی به مقام وزارت بعد از حوادث دشت آقسرای(746 هـ ق)-که به زودی پایان گرفت-و با توجه به وقایعی که بین دورهء وزارت قاضی [عز الدین]و مرگ قراطای رخ داد،میتوان قبول کرد که انتصاب او به مقام وزارت در سال 496 هـ ق و یا 056 هـ ق بوده است.
بنا به این دفتر،روستای یادشده از دو قسمت تشکیل شده بود؛یک قسمت آن با همان نام روستای سراخور بوده،که نیمی از آن وقف خانقاه(یعنی وقف کاروانسرای قراطای)،و نیم دیگر آن نیز مربوط به تیول[املاک دولتی واگذاری]بوده،و در آن هفتاد و دو نفر مشمول مالیات بودهاند،که بنابراین،در آنجا [حدود]هفتاد و دو خانه وجود داشته است."