خلاصه ماشینی:
"اگر من پس از تامل به این اعتقاد برسم،یعنی اگر مدعیات مخالفان خود را تا آنجا که میتوانم بهطور همدلانه مورد ملاحظه قرار دهم،و به عالی ترین نحو بکوشم تا حقیقت را در این مورد مشخص کنم و هنوز هم دروغ گفتن درباره همکارانم برای ارتقای مقام خود،در نظرم سست،پست و خطا بیاید،آیا میتوانم در استمرار اعتقاد،آنگونه که پیشتر اعتقاد میورزیدهام،کار خطایی انجام داده باشم؟من نمیتوانم بفهمم چگونه؟اگر پس از تأمل و تفکر دقت ورزانه،خود را متقاعد بیابید که اتخاذ رویکرد گزارهای صحیح به(1)و(2)،در مواجهه با واقعیات کثرتگرایی دینی،خودداری از اعتقاد است، چگونه امکان دارد برای اینگونه خودداری،به خودخواهی متهم شوید؟حتی اگر بدانید که دیگران با شما موافق نیستند و آیا همین مطلب برای اعتقاد به این دو گزاره صادق نخواهد بود؟بنابراین من نمیتوانم بفهمم که اتهام اخلاقی ضد انحصارگرایی،چگونه میتواند باقی بماند، و اگر نتواند،این اتهام،نقیضی برای اعتقاد مسیحی نخواهد بود.
بسیار خوب،استدلالهای غیر مناسب،کار را انجام نخواهند داد؛اما مناسب بودن برای یک استدلال چیست؟در فصلی پیرامون رورتی51که من پیشتر بدان اشاره داشتم(ص 134): گاتینگ آشکارا با رورتی در این مطلب همراه میشود که یک استدلال مناسب(مناسب برای من)عبارت است از ادلهای که مورد قبول جامعه معرفتی من هستند؛اما اگر امر چنین باشد،برای شخص مسیحی مشکل کوچکی وجود دارد؛باوجوداین،جامعه معرفتی مسیحی ممکن است کاملا آماده باشد تا ادلهای را(برای مثال این که کتاب مقدس این اعتقاد را تصدیق میکند)به نفع اعتقاد مسیحی مورد تصدیق قرار دهد که آنها که بیرون از آنجامعه هستند، مورد تصدیق قرار نمیدهند."