چکیده:
در این مقاله سخن دربارهء این است که چون به تطبیق میان دو نظام تفکر میپردازیم،بر چه مبنایی عمل میکنیم؟آیا صرفا تشابهات ظاهری و صوری را میان این دو نظام مشخص میکنیم؟کربن مبنای تطبیق را بر پدیدارشناسی استوار میکند.پدیدارشناسی در نظر او مجالی است برای گذشتن از تاریخزدگی و مذهب اصالت امر تاریخی و نهایتا رسیدن به مرتبهای که تطبیق در آنجا صورت میپذیرد.این مرتبه با تاریخ النفسی ملازم میشود،تاریخی که در وجود آدمی جاری است و با ظهور حقیقت وجود و مفتوح ماندن در قبال آن مربوط میشود.
خلاصه ماشینی:
اصولا منظور از فلسفۀ تطبيقى چيست؟در مواردى كه ما اقدام به تطبيق فلسفهها مىكنيم،يعنى موضوع يا مسئلهاى از فلسفۀ غرب را با موضوعى در فسلفۀ اسلامى يا معارف غربى را با معارف شرقى تطبيق مىكنيم،بر چه مبنايى عمل مىكنيم؟ چگونه مىتوان بخشى از يك نظام فلسفى يا معرفتى را با بخشى از نظام ديگر تطبيق كرد؟ مثلا معادل دقيق اصطلاح زاين (Zein) نزد هايدگر كه آنرا معمولا به«وجود»ترجمه مىكنيم چيست؟چگونه ما انديشهاى از زمانى را با انديشهاى ديگر و از زمانى ديگر مقايسه مىكنيم؟ آيا حقيقتا زاين همان وجود است؟آيا مىتوانيم صرفا به معانى لغوى اصطلاحات اكتفا كنيم؟آيا در تطبيق دو متن مىتوان دستورى را به كامپيوتر داد تا مطالبى را كه مثلا دربارۀ زاين در متن نخست و نيز آنچه را كه دربارۀ وجود در متن دوم آمده،جستجو كند،و سپس اين عبارات را بندبند پشت سر هم قرار دهد؟آيا بهراستى اين تطبيق است؟ بنده خود شاهد رسالههايى از اين دست در دورۀ دكترى يا كارشناسى ارشد بودهام، مثلا در رسالهاى تحت عنوان«تطبيق ميان تفكر ملا صدرا و آراى پل تيليش»دقيقا به همين نحو عمل شده بود،به اين ترتيب كه گفته شده بود ملا صدرا دربارۀ وجود چنين گفته است و تيليش چنان،و دربارۀ ماهيت و دين و...
در مواردى كه ما قصد ترجمۀ اصطلاحى را داريم كه تطبيق آن با معارف ديگر دشوار و اساس معناى آن به دشوارى قابل فهم است،مثلا در تطبيق اصطلاح ولايت در عرفان اسلامى با اصطلاح پراكريتى در عرفان هندويى،چه بايد كرد؟و بالاخره اينكه اگر ارسطو در كتاب متافيزيك ضمن بيان نظرات خويش، آراى متقدمين را مورد شرح و بررسى قرار دهد،آيا چنين رويكردى،نوعى فلسفۀ تطبيقى است؟ نظر همين كار را ملا صدرا در مقدمۀ اسفار انجام داده است؟آيا اين قبيل امور، تطبيق هستند؟از نظر كربن،چنين رويكردى بههيچوجه تطبيق نيست،تطبيق مقولهاى ديگر است و برمبناى ديگرى استوار است.