چکیده:
این مقاله به تحلیل ماجرا و داستان جنگ ستارگان پرداخته و آن را تا حد بسیاری وامدار مضامین آخر الزمانی در سفر مکاشفات انجیل معرفی میکند.جنگی در فضا و میان نیروهای خیر و شر در می گیرد که فاجعهء آن پیشبینی شده است.مؤمنان با ارده و مدد پروردگار(که در فیلم او را نیرو1مینامند)نجات یافته و شخصیتی مسیحایی-لوک2-نمایان میگردد و مناسبات تازهای را بر جهان حکمفرما میکند که طی آن عدل و داد،بر شر و بدی فایق آمده،آن را به مجازات میرساند.این افسانه با به تصویر کشیدن جنگ میان بشر و تکنولوژی برای بیننده امروزی قریب به ذهن به نظر میرسد.نمونههای این جنگ در مبارزه ماشیتی به نام ویدر3علیه انسانی به نام آناکین4و نیز در درگیری ستاره مرگ5و نیرو و یا به هنگام جنگ راهنوردان با ابهت6با ایووکهای7نخستین کاملا نمود پیدا میکند.علاقه به تکنولوژی که در ظاهر فیلم مشاهده میشود،در واقع پوششی برای پیام هراس از تکنولوژی است؛به عبارت دیگر،فیلم این نکته را یادآور میشود که انسانیت خود را به خاطر داشته باشیم؛در غیر این صورت،به دست خویش،اسباب نابودی خود را به وسیلهء مخلوقات ماشینی فراهم کردهایم.
خلاصه ماشینی:
"تفسیر کمپل از مجموعه جنگ ستارگان البته تنها تفسیر موجود نیست و نمیتواند باشد و حتی بررسی سخنان لوکاس درباره مفاهیم این فیلم نیز این مطلب را تأیید میکند.
وی دئقیقا همان گونه که آزادانه از ژانرهای وسترن، حادثهای،فیلمهای سامورایی،فیلم نوآر13و فیلمهایی درباره جنگ جهانی دوم برای ساختن مجموعه جنگ ستارگان بهره گرفته،مهارت خود در فیلمسازی را نیز با تانوایی ترکیب مفاهیم اسطورهای و دینی از ادیان و فرهنگهای سراسر جهان نشان داده است.
حال نوبت به فرا خواندن انسانها به این عرصه میرسد تا میان خیر و شر یکی را انتخاب کنند و یا بنابر مفاهیم آخر الزمانی دین زرتشت،میان راستی و کژی33یکی را برگزینند؛در نهایت نیز خداوند بر اساس انتخابی که کردهاند،آنها را پاداش داده یا مجازات خواهد کرد.
به این ترتیب،لوک با این امکان روبهرو میشود که نیروی شر در درون او نیز وجود دارد و دلیل آن هم تمایل یافتن پدر او-که یک جدی است-به سوی جبههء تاریکی استومکاشفهای مه درون غار در داگویا برای او ظاهر میشود و طی آن لوک برای دریافتن این که ویدر چهرهء او را بر خود میگذارد،وی را میکشد،تنها تداعیگر این مفهوم است که تنها شری که باید از آن ترسید،خشم و نفرت درون ماست.
وی در این مورد فلسفه شرقی بیطرفی و تجرد را که بن و یودا به او پیشنهاد میدهند،قلبا رد میکند و در عوض یک آرمان مسیحی یعنی ارتباط و یکی شدن با دوستان را برمیگزیند و بسیار جای تعجب دارد که دقیقا به محض ساختن پدرش از بند نفرت و خشونت،مقدمات آزادی و نجات خود و دیگران را فراهم میآورد."