خلاصه ماشینی:
"با روشن شدن مسأله اهمیت نسبی ایدههای اسمیت و ریکاردو در شکل دادن به جریان کانونی اقتصاد کلاسیک است که میتوانیم پرسشی از جایگاه نظریههای مطلوبیت ارزش11که نویسندگانی مانند للوید، لانگفیلد،سنیور،دوپویت و گوسن مطرح کردهاند،نظریههای امساک بهره که توسط بیلی سنیور،ارائه و جان استوارت میل مطرح شده است؛ استفاده از نیروهای عرضه وتقاضا درتعیین قیمتهای بین المللی توسط میل؛نظریه اشباع عمومی بازار21و انکار قانون بازارهای سی31 توسط مالتوس و نظریه استثمار سود توسط مارکس را تعیین کنیم- بهطور خلاصه تمامی مبانی نظریهپردازی اقتصادی در دوره 0771 تا 0781 که متعلق به مجموعهای از عقاید(دکترینهای)به ارث گذاشته شدهء آدام اسمیت و دیوید ریکاردو است.
آیا اقتصاد آدام اسمیت چیزی متفاوت از اقتصاد دیوید ریکاردو است؟رئبه روشنی گسستگی کلی در پیوستگی اندیشه وجود ندارد،اما باوجوداین آیا یک گسستگی کافی برای تضمین استفاده از چنین زبان مهیجی به عنوان"انقلاب ریکاردویی" وجود دارد؟آیا این"انقلاب ریکاردویی"پناهگاه ضمنی برای چیزی شبیه"الگوی غلات84"بررای ارائه یک تبیین روشن از تعیین میزان سود بود؟یا اینکه انقلاب ریکادویی به سادگی تغییری در نوع استدلال اقتصادی بود؟آیا نظرات ریکاردو به زودی رد شد به گونهای که سنت اسمیتی تا جان استوارت میل و پس از وی باقی ماند یا آیا مراحل بعدی اقتصاد کلاسیک تحت سیطره نظرات ریکاردو بود به جای آنکه تحت سیطره نظرات آدام اسمیت باشد؟آیا انسجام کافی درمورد یک هسته معلوم(روشن)از نظرات وجود دارد که به ما اجازه دهد تا اصلا درباره "اقتصاد کلاسیک"صحبت کنیم؟آیا این هسته،مفهوم منشأو ترتیب ما زاد"اقتصادی"و این قضیه است که توزیع مستقل از ارزشگذاری است؟و سرانجام آیا تمامیاقتصاد کلاسیکیک روایت اولیه اما پیشگویانه از تحلیل تعادل عمومی است؟ اکنون ما میتوانیم به پرسش اول یعنی به اصطلاح"انقلاب ریکاردویی"بپردازیم."