خلاصه ماشینی:
"این است غزل صاحبدیوان ه صورتی که در نسخهء خطی قرن نهم انیس الواحد،(که نسخهاش تا پایان عمر استادمان سعید نفیسی در ملکیت او بود)مندرج است(و البته در سه نسخه دیگر آن کتاب هم که شناختهام موجودست): کلبهء احزان شود روزی گلستان غم مخور بشکفد گلهای وصل از خار هجران غم مخور گرچه گردون از بد دوران او سرگشتهای آید این سرگشتگی روزی به پایان غم مخور در خم چوگان او(1)چون گوی سرگردان مباش هست در هرحال ایزد حال گردان غم مخور(2) هر غمی را شادیی در پی بود دل شاد دار هیچ دردی نیست کورا نیست درمان غم مخور آیت «لا تقنطوا من رحمة الله» یاد کن هست«لا تقنط»امیدی،پس فراوان غم مخور(3) بیسحر هرگز نماند شام،بیصبری مکن هرچه دشوارست روزی گردد آسان غم مخور تیره گردد روز خصم از یا رب شبهای من تیر یا رب بگذرد از سنگ و سندان غم مخور(4) موقعی که میخواستم نوشتهء خود را به آقای نیاز کرمانی برای چاپ در«حافظشناسی» بدهم موضوع را با دوست دانشمندم آقای دکتر محمد امین ریاحی در میان گذاردم."