خلاصه ماشینی:
"گفتم در نهایت صداقت و نه در کمال واقعیت زیرا در طول چندسال آشنایی با هدایت،هرگز جریان ملاقاتهایمان را کتبا یادداشت نکردم تا بعدا به شکل روزنامههای شخصی بکار ببرم-جز یک بار و آنهم در روز اول ماه آوریل 1951،یعنی نه روز قبل از خودکشی او بود-با وصف این،خاطارتی را که نقل میکنم به قدری در ذهنم روشن و رزنده است که انگاری همین دیروز اتفاق افتاده،شاید آنها را در این سالهای دراز مثل آتش زیر خاکستر،برای روز مبادا نگهدای کرده بودم!» اگر این اعتراف را بپذیریم-که ناچار میپذیریم-آنچه که او را در تدوین هرچه کاملتر این خاطرات یاری داده همان صداقتی است که خود بدان اشاره کرده،همین صداقت به اثر او ویژگیهایی بخشیده که آثار دیگر دوستانش ممکن است فاقد آن بوده باشند.
خاطرهنویسان به بخشهایی اشاره کردند که خود درگیر آن بودند،مثل دکتر خانلری و یا آقای انجوی که در مجموع بیشتر از دیگران به هدایت پرداختند و آنها دوست،همکار و هممشرب بودند در حالیکه فرزانه خیلی زود مرید افکار و معلومات هدایت شده بود،فرزانه گرچه شرح دیدارهایش را جزء به جزء در همان زمان دیدار ننوشت اما ناخودآگاه هرچه را که از او به دست میآورد گرامی داشت و حفظ میکرد،مثل تقدیم نامچهها،یا حتی خطی که روی بطری نوشابه زده بود،نگهداری این اسناد در واقع کار همان ضبط خاطرهها را انجام داد،بدون تردید همین نوشتههای کوتاه و چند خطی به او کمک کرد تا به هنگام نوشتن کتابهایش وقایع و حتی حرفها و نکتههای ضبط شده در آن حرفها را به خاطر آورد."