خلاصه ماشینی:
"فرضیه او این است که«زندگی ما آدمیان همواره با جهانی فراتر و معنوی ارتباط دارد»(مکواری،1791،ص 871)هرچند اثر جیمز با پدیدایی رویکردهایی نظیر روان تحلیلگری و رفتارگری به ظاهر اهمیت خود را از دست داد،ولی موجب شد که روانشناسان به تحقیق دربارهء معنویت ادامه دهند تا اینکه این تحقیقات در یک سوم آخر قرن بیستم به شکوفایی قابل ستایشی رسید.
هاردی در تحقیق خود به این نتیجه رسید که ما در واقع با یک حقیقت جهانی سروکار داریم که فراتر از سنتها و آموزههای دینی خاص میباشد.
هاردی در مقابل روانشناسان رفتارگرا اعلام کرد که ساختار زیستی ما علت کاهشی تجربه معنوی نیست بلکه ما از لحاظ زیستی با گستره خاصی از وجود خود باحقیقت متعالی ارتباط داریم.
دیویدهی که تحقیقاتش سمت و سوی تحقیقاتی هاردی و رابینسون را به همراه داشت،اذعان کرد که«اندیشه معنویت در ساختار گونه انسان وجود دارد و عبارت از آگاهی همهجانبه نسبت به واقعیت میباشد که به طور بالقوه در تمام افراد انسان یافت میشود."