چکیده:
بحث وجود و ماهیت از مهمترین مباحث در فلسفه اسلامی است. ماهیت به دو معنای «ما
یقال فی جواب ما هو» و « ما به الشیء یکون هو هو» در فلسفه اسلامی به کار میرود. و
از آن جایی که معنای اول آن از «حد وجود» شیء حکایت میکند، فیلسوفان را در انتساب
آن به خدا به چالش کشانده است. ابنسینا حکیمی است که صراحتا این معنای از ماهیت
را قابل نسبت به خدا نمیداند. به گمان وی انتساب این معنا به «واجب الوجود» که عین
حقیقت وجوب وجود است دارای تبعات منفی است.رساله حاضر در پی آن است که در فرآیندی تحقیقی، ضمن بررسی ادله شیخ مبنی بر نفی
ماهیت از واجب، به تبعات منفی انتساب ماهیت به خدا نیز اشارهای داشته باشد و جهت
ایضاح بیشتر مطلب به قول شارحان معتبر و برجسته او، یعنی امام فخر رازی و خواجه
طوسی نیز اشاره شده است. مطالعه مقابله شرح و نقدهای ایشان، خواننده را آماده میسازد تا در جریان بحث
«اثبات احکام متفرع بر ماهیت نداشتن واجب» قرار گیرد. و در مقاله حاضر به نفی
جوهریت، نفی جنس و فصل، نفی حد، نفی مشارکت مفهومی، نفی ضد و مثل و .... به عنوان
توالی نفی ماهیت از خدا اشاره شده است.
خلاصه ماشینی:
"حال نظر به اشتراک معنوی که برای وجود اثبات شده است، امام فخر سؤال میکند آیا وجود از آن جهت که وجود است، اقتضای عروض ماهیت یا عدم آن را دارد؟ یا اینکه وجود از آن حیث که وجود است، نسبت به عروض ماهیت لااقتضاست؟ در فرض اول، یعنی اگر وجود، اقتضای عروض ماهیت یا عدم آن را داشته باشد، لازم میآید که واجب و ممکن حکمشان در «عروض» و «لا عروض» یکسان باشد.
بنابراین نکتهای که بر امام فخر پوشیده مانده و او را به اشتباه انداخته، این است که وی گمان کرده است، واجب الوجود باید مرکب از ماهیت و وجود باشد تا گفته شود، ماهیت او مجهول و وجود او معلوم است؛ حال آنکه لازم نیست چنین تصور کنیم، بلکه او را باید حقیقتی باشد که همان وجود بسیط است و این وجود خاص اوست که او را با سایر موجودات متفاوت میسازد و به لحاظ اینکه اشد مراتب وجود و غیر متناهی و بسیط الحقیقة است با سایر موجودات اختلاف دارد[1] بنابراین اگر لازم که همان وجود عام است، بدیهی و از تصورات اولیه ذهن باشد، لزوما ملزوم آن بدیهی نیست و نباید چنین انتظاری هم داشت (ابنسینا، 1375، ج3، ص36؛ بهشتی، 1375، ص185ـ186).
بنابر احتمال اول، اشکال اول فخر رازی وارد نیست، زیرا شیخ از نداشتن ماهیت به این نتیجه رسیده است که واجب الوجود اجزاء حدی ندارد؛ اما بنابر احتمال دوم، چگونه میتوان از نفی جنس و فصل به نفی تعریف حدی رسید؟ خواجه میگوید اگر مراد نفی تعریف حدی باشد، در آن صورت بیان امام فخر رازی از گفته شیخ در «حکمة مشرقیه»، که آن را خود امام هم پذیرفته است، این مطلب را اثبات میکند که واجب الوجود مرکب نیست."