خلاصه ماشینی:
"برای تجزیه و تحلیل و گونهشناسی سفالهای عصر آهن،بهترین روش تقسیمبندی آنها بر اساس تقسیمبندی عصر آهن ایران است؛یعنی سفالهای عصر آهن سفالهای عصر آهن II و سفالهای عصر آهن III (فهیمی،همان،ص 50) خوانندهای که اندکی با موضوع آشنا باشد بلافاصله درمییابد که جمله مذکور آشکارا یک دور باطل است!اگر تقسیمبندی عصر آهن به سه مرحلهء مجزا خود براساس مطالعهء تغییرات سفالی و گونهشناسی سفالینهها است- که البته چنین است-پس چگونه ممکن است دوباره گونهشناسی سفالینهها را بر این سه مرحلهء زماین استوار کرد؟با وجود همهء اینها نویسنده در این بخش توضیح کوتاهی دربارهء سفالینههای عصر آهن ارائه کرده و به طور کلی وارد بحث گونهشناسی نشده است.
بیش از هر چیز باید گفت،گیریم که پتشخوارگر در ناحیه مشرف به کوههای البرز قرار داشته،ولی رابطه این شهر-که به قول خود نویسنده شهری بوده که فرهاد اول اشکانی در ناحیه ری بنیاد نهاده بود-با«فرهنگ عصر آهن در کرانههای دریای مازندران»چیست؟و چرا در بحث«مکانیابی محوطههای باستانی کرانههای جنوبی دریای خزر براساس نوشتههای آشوری»گنجانیده شده است؟ از اینها گذشته اگر پتشخوارگر در ناحیه ری بوده پس چرا با ناحیه«دربند خزر باستانی»یکی شمرده شده است،و اساسا ناحیه«دربند خزر باستانی» دیگر کدام است؟مگر پیشینه تاریخی قوم تاتار خزر در ایران چه اندازه است که جایی به نام«دربند خزر باستانی»داشتهایم!اگر منظور نویسنده«دربند باستانی خزر»بوده و نه دربند خزر باستانی که در اثر جابجایی صفت و موصوف چنین معنایی به خود گرفته،باید بگوییم در تمام منابع-خواه کهن یا جدید آنرا «دربند کاسپی»ضبط کردهاند و اگر منظور همان«دربند خزر باستانی»است باید بگوییم این تنگهها-یا دربندهای-طبیعی ربطی به قوم خزر که نخست بار نام آنها از سدهء سوم میلادی ظهور یافت ندارد و مدتها پیش از آنکه نامی از این قوم در میان باشد نام«تنگههای کاسپی»در منابع کلاسیک یونانی ذکر شده است."