خلاصه ماشینی:
"این صحنه به عنوان«صحنهء آغازین»، خوب درآمده و چند ویژگی مثبت دارد: -انتظار آدمهای داستان را برای وقوع اتفاقی که در پیش است،نشان میدهد:آمدن کارگری که برای کار به خانه میآید.
به کار بردن کلمهء«پیرمرده»و تصویر شنیداری خشن«کشیده شدن ارهء کند روی تختهء سفت»در کنار هم و همچنین اینکه راوی پتو را روی سرش میکشد،از آن فاصلهای خبر میدهد که میتوانیم غربتش بنامیم.
در رمان-به خصوص رمانهای دورههای پیشین-این فرصت و اجازه داده میشد که نویسنده بهطور مفصل از هر پنج نوع تصویرپردازی استفاده کند،اما در داستان کوتاه، تصویرپردازی از لحاظ تعداد کلمات،کوتاه و موجز است(گرچه این الزاما به معنی واضح نبودن تصویر نیست)،تصویرپردازی چند وجهی نیست(یعنی یک پدیده از چند جهت تصویرپردازی نمیشود.
آشناییزدایی در تصویر این است که آنچه را همه بارها و بارها دیدهاند،از وجه تازهای بنمایانیم، وجهی که باعث شود خواننده احساس کند دوباره دارد با آن پدیده روبهرو میشود.
ممکن است سؤال شود که«حالا آمدیم توی قصهای،آدمی احساساتی و بسیار دلرحم داشتیم، پرداختن به او قصه را احساساتگرا میکند؟»جواب این است که نویسنده هر جور آدمی را میتواند به دنیای قصهاش بیاورد،به شرطی که ساخت و بافت مناسب با او را از پیش آماده کرده باشد.
در پایان این بخش،باید گفت که ای کاش این سه قصه به قول صادق هدایت از«لحاظ»یک ویراستار داستاننویس گذشته بود تا برخی دستاندازهای نثر را که معمولا غفلت نویسنده از آنها طبیعی است،برطرف کند.
باید تأکید کنم که این دستاندازها در قد و قواره این داستانها دید میشود، اما ممکن بود در قامت قصههایی ضعیفتر،اصلا به نظر نیایند."