خلاصه ماشینی:
"او در نشانه برای پسمادرنیسم معرفی میکند؛گرایش به هنر التقاطی و شیزوفرنی: میخواهم در اینجا به طرح شیوههایی بپردازم که پسمادرنیسم جدید به واسطهء آنها حقیقت درونی آن نظم اجتماعی تازهای را بیان میکند که در آخر کار سرمایهداری پدید آمده است اما ناچار خواهد بود، توصیف خود و فقط به دو ویژگی از ویژگیهای مهم آن محدود کند که به اعتقاد من عبارتند از هنر التقاطی و شیزوفرنی؛آنها به ما این فرصت را میدهند تا خاص بودن تجربهء پسمادرنیستی از مکان و زمان را حس کنیم.
اون مبهم و محو کردن مرزهای فعالیتهای مختلفی را که مدرنیستها انجام دادهاند تا متمایز باشند،مشخصهء مشترک فمینیسم و پسمادرنیسم میداند: بسیاری از هنرمنادن مدرنیست متونی دربارهء کارهای خود نوشتهاند؛اما نوشتن تقریبا همیشه برای آنها نسبت به حوزهء اصلی فعالیتشان،یعنی نقاشی، مجسمهسازی،عاسی و غیره جنبهء ثانویه و مکمل داشته است؛درحالیکه فعالیت همزمان در جبهههای متعدد که ویژگی بسیاری از فعالان فمینیست است، پدیدهای پسمادرن محسوب میشود،تقابل سفت و سخت بین عمل و نظریهء هنری درمدرنیسم است.
در نقد ماتریالیسم کریستین دلفی،این سؤال مطرح میشود که چرا کریستوا به این نکته نمیپردازد که چگونه روابط و انتظارات اجتماعی باعث میشوند تا زنان این مواضع زنانهء انکار خود را بپذیرند و تبریجویانه بیرون از روند تولید معنا و هویت بایستند و مواضع در مجموع ضد فمینیستی به نظر میرسد،زیرا جنبهء خلاقهء زن بودن،استعداد مقاومت در برابر نظام و پراگماتیسم شکلگیری هویت مردانه،که وابسته به اقتصاد مبتنی بر نیاز است،و در عوض مشارکت در اقتصاد مبتنی بر تمایل،آنگونه محقق میشود که شاعران و رماننویسهای آوا نگارد مثل مالارمه،جویس و آتاود که کریستوا آنها را میستاید،پیشبینی کردهاند."